اسم ( noun )
• (1) تعریف: in grammar, a string of words that has meaning and grammatical order but does not have both a subject and a predicate.
• مشابه: clause, locution
• مشابه: clause, locution
- I usually put a comma after an initial adverbial phrase such as "as a result" or "in the meantime."
[ترجمه گوگل] من معمولاً بعد از عبارت قید اولیه مانند "در نتیجه" یا "در این بین" کاما می گذارم
[ترجمه ترگمان] من معمولا یک کاما بعد از عبارت اولیه adverbial مانند \"در نتیجه\" یا \"در این فاصله\" قرار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من معمولا یک کاما بعد از عبارت اولیه adverbial مانند \"در نتیجه\" یا \"در این فاصله\" قرار می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in grammar, a single word or string of words that forms a constituent of a sentence, such as a noun phrase or verb phrase.
- In the sentence "The old man who lives upstairs used to be a plumber," the subject consists of the noun phrase "the old man who lives upstairs."
[ترجمه گوگل] در جمله «پیرمردی که در طبقه بالا زندگی می کند قبلاً لوله کش بوده است» موضوع از عبارت اسمی «پیرمردی که در طبقه بالا زندگی می کند» تشکیل شده است
[ترجمه ترگمان] در جمله \" مرد پیری که در طبقه بالا زندگی می کند، لوله کش دارد \" این فرد از عبارت اسم \"مرد سالمندی که در طبقه بالا زندگی می کند\" تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در جمله \" مرد پیری که در طبقه بالا زندگی می کند، لوله کش دارد \" این فرد از عبارت اسم \"مرد سالمندی که در طبقه بالا زندگی می کند\" تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a brief and familiar saying or expression.
• مترادف: expression
• مشابه: bromide, byword, clich�, commonplace, maxim, platitude, proverb, saw, saying, truism
• مترادف: expression
• مشابه: bromide, byword, clich�, commonplace, maxim, platitude, proverb, saw, saying, truism
- The candidate always ends his speeches with the phrase "God bless America."
[ترجمه گوگل] این نامزد همیشه سخنرانی های خود را با جمله «خداوند به آمریکا برکت دهد» پایان می دهد
[ترجمه ترگمان] نامزدها همیشه سخنرانی های خود را با عبارت \"خدا برکت بر آمریکا\" به پایان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نامزدها همیشه سخنرانی های خود را با عبارت \"خدا برکت بر آمریکا\" به پایان می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a string of words embodying a unique unit of meaning that cannot be understood, or readily understood, by considering the meaning of each word on its own; idiom.
- Are you familiar with the phrase "it's water under the bridge"?
[ترجمه گوگل] آیا با عبارت «آب زیر پل است» آشنا هستید؟
[ترجمه ترگمان] آیا با عبارت \"آب زیر پل\" آشنا هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آیا با عبارت \"آب زیر پل\" آشنا هستید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a group of spoken words that is separated from others by pauses.
• مشابه: expression, line, locution, speech, utterance
• مشابه: expression, line, locution, speech, utterance
- He spoke in halting phrases.
[ترجمه 勇而他] او با جملاتی کوتاه سخن می گفت|
[ترجمه گوگل] او با عبارات توقف صحبت می کرد[ترجمه ترگمان] با جملاتی کوتاه سخن می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a brief, coherent passage of music.
• مترادف: strain
• مشابه: aria, line, melody, tune
• مترادف: strain
• مشابه: aria, line, melody, tune
- The pianist had difficulty with that particular phrase and practiced it again and again.
[ترجمه گوگل] پیانیست با آن عبارت خاص مشکل داشت و آن را بارها و بارها تمرین می کرد
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانو با این جمله خاص مشکل داشت و دوباره و دوباره آن را تمرین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نوازنده پیانو با این جمله خاص مشکل داشت و دوباره و دوباره آن را تمرین می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: phrases, phrasing, phrased
حالات: phrases, phrasing, phrased
• (1) تعریف: to express or say in a particular way.
• مترادف: couch, word
• مشابه: articulate, express, formulate, frame, put, style
• مترادف: couch, word
• مشابه: articulate, express, formulate, frame, put, style
- How should I phrase this introduction?
[ترجمه گوگل] چگونه باید این مقدمه را بیان کنم؟
[ترجمه ترگمان] چطور میتونم این معارفه رو تکرار کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چطور میتونم این معارفه رو تکرار کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to express verbally.
• مترادف: articulate, say, verbalize, voice
• مشابه: assert, communicate, declare, impart, mention, mouth, put, relate, speak, tell, utter
• مترادف: articulate, say, verbalize, voice
• مشابه: assert, communicate, declare, impart, mention, mouth, put, relate, speak, tell, utter
• (3) تعریف: to read or say with deliberate or appropriate pauses or other vocal effects, such as stress or accent.
• مشابه: accentuate, articulate, emphasize, enunciate, stress
• مشابه: accentuate, articulate, emphasize, enunciate, stress
• (4) تعریف: to execute (a passage or passages of music) in a particular way.
• مشابه: express, perform, play
• مشابه: express, perform, play
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to execute passages of music in a particular way.
• مشابه: perform, play
• مشابه: perform, play