photogenic

/ˌfoʊtəˈdʒenɪk//ˌfəʊtəˈdʒenɪk/

معنی: خوش عکس، روشنی زا، ایجاد شده در اثر نور و روشنایی
معانی دیگر: خوب برای عکاسی، نوری، شیدی، فروغی، شیدزاد، نورزاد، فروغ زاد، شبتاب، فروزنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: photogenically (adv.)
(1) تعریف: attractive as a subject for, or appearing attractive in, photographs.

(2) تعریف: producing or emitting light, as certain living organisms; phosphorescent.

(3) تعریف: produced or caused by light, as certain skin disorders.

جمله های نمونه

1. my daughter julie is very photogenic
دخترم جولی خیلی خوش عکس است.

2. Love is photogenic. It needs darkness to develop.
[ترجمه Ftm] عشق در اثر نور و روشنایی پدید میآید ولی برای توسعه به تاریکی نیاز دارد
|
[ترجمه گوگل]عشق فتوژنیک است برای توسعه نیاز به تاریکی دارد
[ترجمه ترگمان]عشق، خوش عکس است به تاریکی نیاز دارد تا توسعه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It will certainly prove to be a photogenic spot once things get rolling.
[ترجمه گوگل]مطمئناً زمانی که همه چیز در حال چرخش است، ثابت خواهد شد که یک نقطه فتوژنیک است
[ترجمه ترگمان]به طور قطع ثابت خواهد کرد که وقتی همه چیز در حال چرخش است، جای خوش photogenic خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Disease and death in old movies were relatively photogenic.
[ترجمه گوگل]بیماری و مرگ در فیلم های قدیمی نسبتاً فتوژنیک بود
[ترجمه ترگمان]بیماری و مرگ در فیلم های قدیمی نسبتا غیر معمول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have also been told I am photogenic and I love anything to do with hair and make-up.
[ترجمه گوگل]همچنین به من گفته شده است که من فتوژنیک هستم و هر کاری که با مو و آرایش انجام شود را دوست دارم
[ترجمه ترگمان]من همچنین به من گفته اند که من خوش عکس هستم و دوست دارم هر کاری با مو و انجام دادن داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was physically attractive and highly photogenic; on the television screen he came across as a man of warmth and charm.
[ترجمه گوگل]او از نظر فیزیکی جذاب و به شدت فتوژنیک بود در صفحه تلویزیون او را به عنوان یک مرد خونگرم و جذاب دید
[ترجمه ترگمان]او از نظر جسمی جذاب و خوش عکس بود؛ در صفحه تلویزیون او به عنوان مردی از گرما و افسون به آنجا آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Both women are stunning - and photogenic.
[ترجمه Meow] هر دو زن زیبا و خوش عکس هستند
|
[ترجمه گوگل]هر دو زن خیره کننده هستند - و فتوژنیک
[ترجمه ترگمان]هر دو زن زیبا هستند - و غیر معمول
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Helen is very photogenic.
[ترجمه گوگل]هلن بسیار فتوژنیک است
[ترجمه ترگمان]هلن بسیار خوش عکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The building, photogenic but antiquated, stood among clusters of oak and pine.
[ترجمه گوگل]این ساختمان، فتوژنیک اما قدیمی، در میان خوشه‌هایی از بلوط و کاج قرار داشت
[ترجمه ترگمان]ساختمان، خوش عکس، اما کهنه، در میان خوشه های بلوط و صنوبر ایستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Love is photogenic. it needs darkness to develop.
[ترجمه گوگل]عشق فتوژنیک است برای توسعه نیاز به تاریکی دارد
[ترجمه ترگمان]عشق، خوش عکس است به تاریکی نیاز دارد تا توسعه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Many photogenic auroras have been triggered from a solar wind stream that recently passed the Earth.
[ترجمه گوگل]بسیاری از شفق های فتوژنیک از جریان باد خورشیدی که اخیراً از زمین عبور کرده است، ایجاد شده اند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از auroras غیر معمول از جریان باد خورشیدی که به تازگی از زمین رد شده است، بوجود آمده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Love needs photogenic. It needs darkness to develop.
[ترجمه گوگل]عشق نیاز به فتوژنیک دارد برای توسعه نیاز به تاریکی دارد
[ترجمه ترگمان]عشق به غیر معمول نیاز دارد به تاریکی نیاز دارد تا توسعه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The appeal of the Duchess of Cambridge, a photogenic pin-up with a well-judged penchant for British designers.
[ترجمه گوگل]جذابیت دوشس کمبریج، یک پین آپ فوتوژنیک با تمایلی کاملاً قضاوت شده برای طراحان بریتانیایی
[ترجمه ترگمان]درخواست دوشس کمبریج، یک پین غیر معمول، با علاقه بسیار دقیقی به طراحان بریتانیایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Study photogenic people as well as photos in which you think you looked best.
[ترجمه گوگل]افراد فتوژنیک و همچنین عکس هایی را که فکر می کنید در آنها بهترین به نظر می رسید مطالعه کنید
[ترجمه ترگمان]مطالعه افراد خوش عکس و همچنین عکس هایی که در آن فکر می کنید به بهترین شکل به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Tabletop chemistry takes a photogenic turn in this winning microphotograph by John Hart of the University of Colorado, who specializes in fluid dynamics.
[ترجمه گوگل]شیمی رومیزی در این میکروعکس برنده توسط جان هارت از دانشگاه کلرادو، که متخصص دینامیک سیالات است، چرخشی فتوژنیک دارد
[ترجمه ترگمان]شیمی رومیزی یک تغییر غیر معمول در این برنده شدن توسط جان هارت از دانشگاه کلرادو که در دینامیک سیالات تخصص دارد، به دست می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوش عکس (صفت)
photogenic

روشنی زا (صفت)
photogenic

ایجاد شده در اثر نور و روشنایی (صفت)
photogenic

تخصصی

[سینما] خوش عکس بودن - خوش عکس - خوش منظر

انگلیسی به انگلیسی

• likely to look attractive in photos
someone who is photogenic looks attractive in photographs.

پیشنهاد کاربران

( صفت ) : 1. نورزاد: حاصل از عمل نور 2. نورزا: تولیدکننده نور
خوش عکس - کسیکه تو عکسا خوب میفته
◀️ Bald eagles are ridiculously photogenic
photograph well
دوربین پسند
خوش عکس
مترادفش میشه : camera - friendly
Helen is very photo genic
I'm not very photogenic
خوش عکس ( صفت )

بپرس