فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: phishes, phishing, phished
مشتقات: phisher (n.)
حالات: phishes, phishing, phished
مشتقات: phisher (n.)
• : تعریف: to attempt to fraudulently obtain sensitive data, such as credit card details and security passwords, through apparently official electronic communication, such as an e-mail or text message.
- He did not realize he had been phished until after he had submitted his credit card information.
[ترجمه گوگل] او تا زمانی که اطلاعات کارت اعتباری خود را ارسال نکرد متوجه فیش شدنش نشد
[ترجمه ترگمان] متوجه نشده بود که تا پس از آن که اطلاعات کارت اعتباریش را به او محول کرده بود، به این نتیجه رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] متوجه نشده بود که تا پس از آن که اطلاعات کارت اعتباریش را به او محول کرده بود، به این نتیجه رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید