اسم ( noun )
حالات: phenomena, phenomenons
حالات: phenomena, phenomenons
• (1) تعریف: a perceptible occurrence or fact.
• مترادف: event, fact, happening, incident, occurrence
• مشابه: circumstance, episode, experience, occasion, particular, perception
• مترادف: event, fact, happening, incident, occurrence
• مشابه: circumstance, episode, experience, occasion, particular, perception
- We witnessed the phenomenon of the aurora borealis when we were visiting Alaska.
[ترجمه گوگل] ما در زمان بازدید از آلاسکا شاهد پدیده شفق قطبی بودیم
[ترجمه ترگمان] وقتی در حال بازدید از آلاسکا بودیم، ما شاهد پدیده شفق شمالی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی در حال بازدید از آلاسکا بودیم، ما شاهد پدیده شفق شمالی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tornados and hurricanes are severe weather phenomena.
[ترجمه گوگل] گردبادها و طوفان ها پدیده های آب و هوایی شدید هستند
[ترجمه ترگمان] طوفان ها و طوفان ها پدیده آب و هوایی شدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طوفان ها و طوفان ها پدیده آب و هوایی شدید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an unusual or rare occurrence or fact, often one that cannot be explained; marvel.
• مترادف: marvel, wonder
• مشابه: curiosity, eye-opener, miracle, nonesuch, prodigy, rarity, sensation, sight, spectacle, stunner
• مترادف: marvel, wonder
• مشابه: curiosity, eye-opener, miracle, nonesuch, prodigy, rarity, sensation, sight, spectacle, stunner
- The popularity of the British rock group the Beatles was a phenomenon in the 1960s.
[ترجمه گوگل] محبوبیت گروه راک بریتانیایی بیتلز یک پدیده در دهه 1960 بود
[ترجمه ترگمان] محبوبیت گروه راک انگلیسی گروه بیتلز در دهه ۱۹۶۰ پدیده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] محبوبیت گروه راک انگلیسی گروه بیتلز در دهه ۱۹۶۰ پدیده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The growing of a 1500-pound pumpkin was a phenomenon.
[ترجمه فرشاد] رشد یک کدو حلوایی ۱۵۰۰ پوندی پدیده ی خاصی بود|
[ترجمه گوگل] رشد یک کدو تنبل 1500 پوندی یک پدیده بود[ترجمه ترگمان] رشد یک کدوتنبل ۱۵۰۰ پوندی یک پدیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: an extraordinary person, esp. one of high achievement or talent.
• مترادف: phenom, talent, whiz, wizard
• مشابه: crackerjack, expert, genius, maestro, marvel, master, master hand, prodigy, shark, star, superstar, virtuoso, wonder
• مترادف: phenom, talent, whiz, wizard
• مشابه: crackerjack, expert, genius, maestro, marvel, master, master hand, prodigy, shark, star, superstar, virtuoso, wonder
- The young Mozart was a phenomenon.
[ترجمه گوگل] موتزارت جوان یک پدیده بود
[ترجمه ترگمان] موتسارت جوان پدیده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] موتسارت جوان پدیده ای بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید