petty

/ˈpeti//ˈpeti/

معنی: فرعی، کوچک، خرد، جزئی، غیر قابل ملاحظه
معانی دیگر: کم اهمیت، ناچیز، پیش پا افتاده، خرده پا، کم اندازه، به مقیاس کم، اندک، حقیر، فسقلی، کوته نظر، چشم تنگ، کوته اندیش، کوته فکر، تنگ نظرانه، کوته فکرانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pettier, pettiest
مشتقات: pettily (adv.), pettiness (n.)
(1) تعریف: of little importance, interest, or consequence; trivial.
مترادف: insignificant, negligible, niggling, picayune, piddling, trifling, trivial
متضاد: gross, important, momentous
مشابه: futile, idle, inconsequential, inconsiderable, light, little, mickey mouse, nugatory, paltry, puny, slight, small

- petty differences
[ترجمه گوگل] تفاوت های جزئی
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: narrow in mind, outlook, or interests.
مترادف: insular, narrow-minded, provincial
مشابه: little, mean, myopic, narrow, parochial, purblind, small-minded, trifling

(3) تعریف: mean, or inclined to meanness; small-minded; spiteful.
مترادف: mean, picayune, small, small-minded, spiteful
متضاد: magnanimous, noble
مشابه: little, shabby, splenetic

- a petty desire for revenge
[ترجمه شان] تمایل حقیرانه برای انتقام گرفتن
|
[ترجمه گوگل] میل کوچک برای انتقام
[ترجمه ترگمان] یک میل کوچک برای انتقام گرفتن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of lesser importance or status; minor.
مترادف: junior, lesser, minor
متضاد: big-time, important
مشابه: associate, lower, secondary, subordinate

- a petty official
[ترجمه گوگل] یک مقام کوچک
[ترجمه ترگمان] یک صاحب منصب کوچک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. petty amounts
مبالغ ناچیز

2. petty details
جزئیات پیش پا افتاده

3. petty disagreements
اختلاف نظرهای کم اهمیت

4. the petty cruelties of men towards one another
ستمگری های کوته نظرانه ی انسان ها نسبت به یکدیگر

5. the petty principles which separate us
اصول فرعی که ما را از هم جدا می کند

6. an agrarian society of petty producers
یک جامعه ی کشاورزی دارای تولید کنندگان کوچک

7. literary giants beside whom we appear petty
غول های ادبی که در کنار آنان ما فسقلی به نظر می رسیم

8. greece was divided into a crowd of petty states
یونان به تعدادی ایالات کوچک تقسیم شد.

9. compared to those of bangladesh, our problems are petty
در مقایسه با مسائل بنگلادش مسایل ما جزئی است.

10. Big business will never let petty nationalism get in the way of a good deal.
[ترجمه گوگل]کسب و کارهای بزرگ هرگز اجازه نخواهند داد که ناسیونالیسم کوچک مانع یک معامله خوب شود
[ترجمه ترگمان]ملت بزرگ هرگز اجازه نخواهد داد که nationalism با هم معامله کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A leaking roof is just one of life's petty annoyances!
[ترجمه گوگل]سقفی که چکه می کند تنها یکی از ناراحتی های کوچک زندگی است!
[ترجمه ترگمان]یک سقف چکه چکه فقط یکی از نگرانی های ناچیز زندگی است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Some petty bureaucrat wanted all the documents in triplicate.
[ترجمه گوگل]یک بوروکرات کوچک همه اسناد را در سه نسخه می خواست
[ترجمه ترگمان]یه مامور پست همه مدارک رو از \"triplicate\" می خواسته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The article paints them as a bunch of petty criminals.
[ترجمه گوگل]مقاله آنها را به عنوان یک دسته از جنایتکاران کوچک معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]مقاله آن ها را به عنوان یک مشت جنایتکار کوچک نقاشی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The book traced his steady progress from petty theft to serious crime.
[ترجمه گوگل]این کتاب پیشرفت مداوم او را از دزدی کوچک تا جنایت جدی نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]دفتر کار ثابت او را از دزدی کوچک به جنایت جدی گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Take the money for stamps out of petty cash.
[ترجمه گوگل]پول تمبر را از پول خرد بیرون بیاورید
[ترجمه ترگمان]پول رو برای تمبر و تمبر پست بیار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

کوچک (صفت)
small, short, little, fractional, tiny, minute, bantam, miniature, pocket, diminutive, petty, dinky, puny, runty, gracile, teeny, pint-size, pint-sized, small-fry, weeny

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

غیر قابل ملاحظه (صفت)
petty, unimportant, unconsidered

انگلیسی به انگلیسی

• small, little; unimportant, insignificant; trivial
petty things are small and unimportant.
if someone is petty, they care too much about unimportant things and are perhaps selfish and unkind.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Inconsequential
🔘 Unimportant
🔘 Insignificant
🔘 Trivial
🔘 Trifling
🔘 Nugatory
🔘 Inconsiderable
🔘 Inappreciable
🔘 Negligible
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Minor
🔘 Paltry
🔘 Petty
🔘 Immaterial
🔘 Slight
🔘 Lightweight
🔘 Worthless
✅ Definition:
👉 Describing something that is of little or no importance or value.

1. کوچک. کم اهمیت. پیش پا افتاده. جزئی 2. خرد. خرده پا. جزء 3. بیهوده. بی جهت 4. تنگ نظر 5. تنگ نظرانه
مثال:
they got sucked into petty crime
آنها {خود را} در یک جرم جزئی و کوچک گرفتار کردند.
به نظرم گاهی میتونه "کم ظرفیت" و "بی جنبه" یا "کم حوصله" هم ترجمه بشه!
1:�having secondary rank or importance�:�MINOR, �SUBORDINATE
2:�having little or no importance or significance
3:�marked by or reflective of narrow interests and sympathies�:�SMALL - MINDED
Petty عقده ای
حیف
داخل هری پاتر و سنگ جادو هست
Pettty حیف
درواقع به معنای هر جرم کوچک و خردی نیست. بلکه دزدی کوچک و ناچیز است.
petty theft ، که این واژه از آن گرفته شده به سرقت کم اهمیت دلالت می کند، نه هر جرم کم اهمیتی
دله دزدی، آفتابه دزدی، البته چون واژه ی حقوقی هست، بهتره دزدی یا سرقت ناچیز گفته بشه
بی ملاحظه
جرم کم اهمیت، جرم خرد
حقیرانه
آدمی که گیر میده ( به خاطر یه سری چیزای بی اهمیت بداخلاقی میکنه )
پیش پا افتاده و کم اهمیت
adj
کم اهمیت - کم ارزش - دارای ارزش یا اهمیت ناچیز

petty theft
دله دزدی - آفتابه دزدی
petty thief
دله دزد - آفتابه دزد - دزدی که چیزهای کم ارزش میدزده
مثال:
Like a petty thief back to the scene of a crime
Winter Kills 1979🎥
مسخره و الکی
Prisoners complain that they are subjected to too many petty rules and restrictions.
دون همت و حقیر
خرده پا
1 ) بی اهمیت
2 ) فردی که به خاطر هر چیز کوچکی ابراز ناراحتی می کند
فرعی کم اهمیت ناچیز
کم اهمیت - چیزی که اهمیت زیادی ندارد
بخش
تنگ نظر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس