صفت ( adjective )
مشتقات: perversely (adv.), perverseness (n.)
مشتقات: perversely (adv.), perverseness (n.)
• (1) تعریف: stubbornly opposed to what is expected or requested of one, or marked by or inclined toward such an attitude.
• مترادف: contrary, willful, wrongheaded
• متضاد: accommodating, cooperative
• مشابه: balky, contumacious, cross-grained, headstrong, intransigent, mulish, obdurate, obstinate, pigheaded, rebellious, stubborn
• مترادف: contrary, willful, wrongheaded
• متضاد: accommodating, cooperative
• مشابه: balky, contumacious, cross-grained, headstrong, intransigent, mulish, obdurate, obstinate, pigheaded, rebellious, stubborn
- Knowing how perverse he can be, I'm not surprised he refused to wear a tie to the funeral.
[ترجمه گوگل] با دانستن اینکه او چقدر می تواند منحرف باشد، تعجب نمی کنم که او از بستن کراوات در مراسم تشییع جنازه امتناع کرد
[ترجمه ترگمان] دانستن اینکه چقدر بد می تواند باشد، تعجب نمی کنم که از پوشیدن کراوات به مراسم تدفین خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دانستن اینکه چقدر بد می تواند باشد، تعجب نمی کنم که از پوشیدن کراوات به مراسم تدفین خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She seems to take perverse pleasure in disappointing her parents.
[ترجمه مژگان] به نظر میرسه با نامید کردن والدینش به طرز عجیبی لذت میبره|
[ترجمه گوگل] به نظر میرسد که او از ناامید کردن والدینش لذت انحرافی میبرد[ترجمه ترگمان] به نظر میاد باعث خوشحالی پدر و مادرش میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: stubbornly directed toward wickedness or evil; corrupt or sinful.
• مترادف: aberrant, depraved, perverted
• مشابه: corrupt, deviant, evil, iniquitous, profligate, queer, wanton, wicked
• مترادف: aberrant, depraved, perverted
• مشابه: corrupt, deviant, evil, iniquitous, profligate, queer, wanton, wicked
- The leader treated his people with perverse cruelty.
[ترجمه Mohaddese.Bostan] رهبر رفتار بی رحمیانه و بیمارگونه ای با مردم دارد|
[ترجمه گوگل] رهبر با مردم خود با ظلم انحرافی رفتار کرد[ترجمه ترگمان] رهبر با بی رحمی خود با مردم رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: irritable or peevish.
• مترادف: cantankerous, irritable, peevish, petulant
• مشابه: atrabilious, bad-tempered, cranky, cross, grouchy, huffy, irascible, quarrelsome, querulous, short-tempered, splenetic, sulky, testy, touchy
• مترادف: cantankerous, irritable, peevish, petulant
• مشابه: atrabilious, bad-tempered, cranky, cross, grouchy, huffy, irascible, quarrelsome, querulous, short-tempered, splenetic, sulky, testy, touchy
- He didn't sleep well last night, so he's liable to be perverse this morning.
[ترجمه گوگل] او دیشب خوب نخوابیده است، بنابراین ممکن است امروز صبح منحرف شود
[ترجمه ترگمان] دیشب خوب نخوابیده، بنابراین ممکن است امروز صبح زشت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیشب خوب نخوابیده، بنابراین ممکن است امروز صبح زشت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید