perspicuous

/pəˈspɪkjʊəs//pəˈspɪkjʊəs/

معنی: صریح، روشن، واضح، شفاف
معانی دیگر: سلیس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: perspicuously (adv.), perspicuousness (n.)
• : تعریف: presented clearly; easily understood.
مترادف: limpid, lucid, luminous
مشابه: articulate, clear, cogent, coherent, comprehensible, explicit, plain, understandable, vivid

جمله های نمونه

1. perspicuous in meaning
دارای معنی روشن

2. a perspicuous argument
بحثی که به آسانی قابل فهم است

3. This program has perspicuous interface and extensive application.
[ترجمه گوگل]این برنامه دارای رابط کاربری واضح و کاربرد گسترده است
[ترجمه ترگمان]این برنامه دارای رابط کاربری و کاربرد وسیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The most perspicuous physical characteristic of the porosity of a soil rock matrix is its continuity.
[ترجمه گوگل]واضح ترین مشخصه فیزیکی تخلخل یک ماتریس سنگ خاک، پیوستگی آن است
[ترجمه ترگمان]most خصوصیت فیزیکی تخلخل یک ماتریس سنگ خاک، تداوم آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Simple and succinct, this program has perspicuous interface and extensive application.
[ترجمه گوگل]ساده و مختصر، این برنامه دارای رابط کاربری واضح و کاربرد گسترده است
[ترجمه ترگمان]این برنامه ساده و موجز است و کاربرد گسترده ای دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Such solutions were more manageable, more perspicuous, and more readily used for calculation.
[ترجمه گوگل]چنین راه حل هایی قابل کنترل تر، واضح تر و راحت تر برای محاسبه استفاده می شدند
[ترجمه ترگمان]چنین راه حل های قابل مدیریت بیشتر و بیشتر قابل مدیریت بودند و برای محاسبه به راحتی مورد استفاده قرار می گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The analysis of concepts is a matter of finding more perspicuous and complexity - revealing words.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل مفاهیم به دنبال یافتن کلمات آشکارتر و پیچیده تر است
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل مفاهیم یک مساله برای یافتن واژه های perspicuous و complexity است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The purpose of it is to make the "interfix determinism" concept perspicuous and to try to establish determinate theoretic foundation for the research of problems on determinism.
[ترجمه گوگل]هدف از آن، آشکار ساختن مفهوم «جبرگرایی میان وجهی» و تلاش برای ایجاد مبانی نظری قطعی برای تحقیق مسائل جبرگرایی است
[ترجمه ترگمان]هدف از آن این است که مفهوم \"جبرگرایی interfix\" (determinism \")را perspicuous و سعی در ایجاد یک بنیان نظری دقیق برای تحقیقات درباره مساله جبرگرایی (جبرگرایی (determinism)داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In this paper, a possible scheme is offeredtomake"interfix determinism"concept perspicuous.
[ترجمه گوگل]در این مقاله، طرحی ممکن ارائه شده است تا مفهوم «جبرگرایی میان‌فیکس» را آشکار کند
[ترجمه ترگمان]در این مقاله، یک طرح ممکن، \"جبرگرایی\" \" است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

واضح (صفت)
clear, explicit, plain, vivid, open-and-shut, obvious, well-known, lucid, clean-cut, distinct, crystalline, kenspeckle, graphic, luculent, overt, palpable, perspicuous, self-explaining, self-explanatory, transpicuous

شفاف (صفت)
clear, sleek, transparent, crystal, lucid, hyaline, crystalline, pellucid, diaphanous, elucidative, hyaloid, nitid, perspicuous, translucid, transpicuous

انگلیسی به انگلیسی

• expressed clearly; lucid, easily understood; discerning, perceptive, astute; transparent or translucent, allowing light to pass through (archaic)

پیشنهاد کاربران

مثال؛
1 - With his perspicacious abilities, he identifies problems before they occur.
2 - His perspicuous comments always help to clarify the discussion.
به سرکار خانم مزدایی هم به دلیل تیزبینی ایشان، باید دست مریزاد گفت🙏
ترجمه ی دوستان درست بود .
به ، learner ها توصیه میکنم کامنت BEYO را بدقت بخوانند که توصیه ای طلایی است.
من مثال خوبش را می نویسم که جا بیافتد :
Just a perspicacious critic can get a perspicuous argument with religious bigots
...
[مشاهده متن کامل]

فقط یک منتقد تیزبین می تواند یک بحث سلیس و روشن را با متعصبین مذهبی راه بیاندازد.
( البته طبق تجربه خودم ، اصلا بحث کردن با متعصب مذهبی آب در هاون کوبیدن است و کاملا بیهوده !!! )

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Clearly expressed and easy to understand 🪞
🔍 مترادف: Clear, lucid
✅ مثال: His perspicuous explanation of the topic helped students grasp it quickly
بدیهی، انکارناپذیر
به تفاوت perspicacious و perspicuousدقت کنید.
perspicacious: زیرک، زودفهم
perspicuous: آشکار، واضح
( of an account or representation ) speech or writing clearly expressed and easily understood; lucid. [New Oxford American Dictionary]
زمانی که سخن و یا نوشته ( بخصوص در یک گزارش و یا ارائه ی یک مطلب ) واضح و کاملاً قابل درک باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 1: 👇
He admired Bunyan for his genius and perspicuous style rather than for his sentiments.
او، بانیان را نه به دلیل احساسات و عواطف و یا دیدگاه های شخصی بلکه به دلیل نبوغ و سبک واضح و کاملا قابل درکش تحسین می کند.
Example 2: 👇
Mr. Hardy, in a very eloquent and perspicuous opening, stated the facts of the case.
آقای هاردی با شروعی بسیار شیوا و واضح حقایق پرونده را بیان کرد.
Example 3: 👇
They seem to me to be perspicuous and intelligible in every part and in every sentence.
از نظر من آنها در هر قسمت و در هر جمله واضح و قابل درک هستند.
Example 4: 👇
It is requisite that the language of a heroic poem should be both perspicuous and sublime.
لازمه شعر پهلوانی ( قهرمانی ) این است که هم واضح و هم فاخر باشد.
* لازم به ذکر است که تعریف لغت و مثال های آن از دو دیکشنری متفاوت به ترتیب زیر داده شده است:
Definition: New Oxford American Dictionary
Examples: Dictionary. Com

perspicuous
plain to the understanding especially because of clarity and precision of presentation ( Merriam - webster )
this word does not exist in Oxford
transparent

بپرس