personification

/pərˌsɑːnəfəˈkeɪʃn̩//pəˌsɒnɪfɪˈkeɪʃn̩/

معنی: تجسم شخصیت، همانند دیگری
معانی دیگر: (به ویژه در هنر و ادبیات) انسان انگاری (جانور یا شی)، شخصیت دادن، تجلی، مظهر، تجسم، نماد، پرویزش، تنگیری، تنایش، عین

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person considered to be a perfect example or embodiment of some quality or other abstraction.
مترادف: byword, embodiment, epitome, image
مشابه: figure, ideal, incarnation, paradigm, picture, quintessence, realization, type

- He was the personification of humility.
[ترجمه گوگل] او مظهر فروتنی بود
[ترجمه ترگمان] او مظهر تواضع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act or technique of ascribing human attributes to nonhuman or inanimate things.
مشابه: animation, anthropomorphism

(3) تعریف: a representation of a person, as in literature or art, that serves to symbolize or personify some quality or other abstraction.
مشابه: embodiment, figure, image, projection, rendering, representation, symbol

- These figures are personifications of the seven deadly sins.
[ترجمه گوگل] این چهره ها تجسم هفت گناه کبیره هستند
[ترجمه ترگمان] این مجسمه ها جز هفت گناه مرگبار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he is the personification of honesty
او مظهر درستکاری است.

2. in medieval literature, the personification of animals was customary
در ادبیات قرون وسطی انسان انگاری حیوانات عادی بود.

3. in his poetry, the lion is a personification of pride
در شعر او شیر تنایشی از غرور است.

4. She played a character who was the personification of evil.
[ترجمه گوگل]او نقش شخصیتی را بازی کرد که مظهر شر بود
[ترجمه ترگمان]او شخصیتی داشت که مظهر شیطان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She was the personification of elegance.
[ترجمه گوگل]او مظهر ظرافت بود
[ترجمه ترگمان]او مظهر آراستگی و آراستگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Santa Claus is the personification of Christmas.
[ترجمه گوگل]بابا نوئل مظهر کریسمس است
[ترجمه ترگمان] بابانوئل نماد کریسمس - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked the personification of misery.
[ترجمه گوگل]او مظهر بدبختی به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او مظهر بیچارگی و بدبختی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was usually the personification of kindness.
[ترجمه گوگل]او معمولاً مظهر مهربانی بود
[ترجمه ترگمان]او همیشه مظهر مهربانی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He became the personification of the financial excess of the 1980s.
[ترجمه گوگل]او شخصیت مازاد مالی دهه 1980 شد
[ترجمه ترگمان]او به شخصیت excess مالی دهه ۱۹۸۰ تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But I must be clearer what kind of personification this is.
[ترجمه گوگل]اما باید واضح تر بگویم که این چه نوع شخصیت پردازی است
[ترجمه ترگمان]اما باید واضح تر از این باشم که این چه جور موجوداتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Personification: e. g. The nutrients are used by the tissues for building and repair.
[ترجمه گوگل]شخصیت پردازی: ه g مواد مغذی توسط بافت ها برای ساختن و ترمیم استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]Personification: e گرم مواد مغذی توسط بافت ها برای تعمیر و نگهداری مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Also shown are Leto and probably Ortygia, the personification of the island of Delos.
[ترجمه گوگل]همچنین لتو و احتمالاً اورتیگیا، شخصیت جزیره دلوس نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]همچنین نشان داده می شود که Leto و احتمالا Ortygia، مظهر جزیره رودس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hera becomes an impartial, giving and destroying, personification of nature at its most hidden.
[ترجمه گوگل]هرا تبدیل به شخصیتی بی‌طرف، بخشنده و ویران‌کننده از طبیعت در پنهان‌ترین حالتش می‌شود
[ترجمه ترگمان]هرا بی طرف، بخشش و نابود سازی و تجسم طبیعت در most پنهان خود شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Mait had trained him to be the personification of Death, his own private Baron Samedi.
[ترجمه گوگل]میت به او آموزش داده بود که شخصیت مرگ، بارون سامدی خصوصی خودش باشد
[ترجمه ترگمان]Mait او را آموزش داده بود که مظهر مرگ و Baron private his باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Political integrity assumes a particularly deep personification of the community or state.
[ترجمه گوگل]یکپارچگی سیاسی، شخصیت عمیقی از جامعه یا دولت را در نظر می گیرد
[ترجمه ترگمان]تمامیت سیاسی بخشی عمیق از جامعه یا دولت را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تجسم شخصیت (اسم)
personification

همانند دیگری (اسم)
personification

انگلیسی به انگلیسی

• act of ascribing human qualities to an inhuman object; embodiment, incarnation; symbol; model, example

پیشنهاد کاربران

The endowment of inanimate objects or abstract concepts with animate or living qualities. An example: “the yellow leaves flaunted their colony gaily in the wind. ”
۱. مظهر. ۲. تجسم ۳. انسان انگاری
مثال:
Indeed he is [a personification of] unrighteous conduct
براستی او {مظهر و تجسم } عمل ناصالح است.
�انه عمل غیر صالح�
در فرهنگ معاصر پویا ( دکتر باطنی ) به ترتیب آمده:
مظهر
تجسم
انسان انگاری
شخصیت بخشی
personification: شخصیت بخشی
personification of nature or personification of nature phenomena: شخصیت بخشی طبیعت یا شخصیت بخشی پدیده های طبیعی
با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏
person : شخص
personify : شخصیت دادن
personalize : شخصیت سازی کردن
personification : آرایه ) تشخیص )
personage : character ( بازیگر )
personality : شخصیت
...
[مشاهده متن کامل]

personalization : شخصی سازی
personable : با شخصیت
personal : شخصی
personalized : شخصی سازی شده
personally : شخصا

تشخیص - آدم نمایی
( آرایه ) تشخیص ، جان بخشی به اشیا
مثلا جمله ی �آسمان می گریست ( گریه میکرد ) �
دارای تشخیص هست چون یک صفتی که مربوط به انسان هست رو به آسمان نسبت دادیم .
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : personify / personalize
✅️ اسم ( noun ) : person / personification / personage / personality / personalization
✅️ صفت ( adjective ) : personable / personal / personalized
✅️ قید ( adverb ) : personally
جان بخشی
تجسید - انسان انگاری
آرایه تشخیص - جان بخشی به اشیاء
آرایه ی تشخیص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس