personally

/ˈpɜːrsənəli//ˈpɜːsənəli/

شخصا، به تنهایی، خود، به عنوان یک شخص، از نظر شخصیت، خود او (یا آنها)، از نظر من، به عقیده ی من، تا آنجا که مربوط به من می شود، خود من، (با: take) رنجیدن، به دل گرفتن، ازطرف خود، اصاله، بشکل شخص

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in person; without the aid of others.
مشابه: in person

- He delivered the flower personally.
[ترجمه گوگل] او گل را شخصا تحویل داد
[ترجمه ترگمان] او گل را شخصا تحویل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: as concerns one's self.

- Personally, I oppose the measure.
[ترجمه گوگل] من شخصا با این اقدام مخالفم
[ترجمه ترگمان] من شخصا با پیمانه مخالفت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: as a person or individual.

- I like him personally, but he's a mediocre piano player.
[ترجمه گوگل] من شخصا او را دوست دارم، اما او یک نوازنده پیانو متوسط ​​است
[ترجمه ترگمان] من شخصا از او خوشم می آید، اما او یک نوازنده پیانوی متوسط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: as if directed at one as a person or individual.

- Don't take my comments personally.
[ترجمه گوگل] نظرات من را شخصی نگیرید
[ترجمه ترگمان] نظرات مرا شخصا قبول نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he personally read the eulogy at his father's funeral
او ستایه ی مجلس ختم پدرش را شخصا قرائت کرد.

2. the pope personally consecrated him bishop
پاپ شخصا او را به مقام مطرانی مفتخر کرد.

3. he did it personally and without the others' help
او خودش و بدون کمک دیگران این کار را کرد.

4. i dislike him personally but i admire his poetry
از خود او بدم می آید ولی اشعار او را تحسین می کنم.

5. the prime minister personally laid the cornerstone of the building
نخست وزیر شخصا سنگ اول بنا را کار گذاشت.

6. i wish to greet them personally
دلم می خواهد شخصا به آنها خوش آمد بگویم.

7. to attend to a matter personally
شخصا به موضوعی رسیدگی کردن

8. The writer personally contributed £4 000 to the earthquake fund.
[ترجمه گوگل]نویسنده شخصاً 4000 پوند به صندوق زلزله کمک کرد
[ترجمه ترگمان]نویسنده شخصا ۴۰۰۰ پوند به صندوق زمین لرزه اختصاص داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The owner of the hotel welcomed us personally.
[ترجمه گوگل]صاحب هتل شخصا از ما استقبال کرد
[ترجمه ترگمان]صاحب هتل شخصا از ما استقبال کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Personally, I don't think much of the idea.
[ترجمه گوگل]من شخصاً به این ایده فکر نمی کنم
[ترجمه ترگمان]شخصا زیاد فکر نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I personally would rather roast a chicken whole.
[ترجمه گوگل]من شخصا ترجیح می دهم یک مرغ را کامل کباب کنم
[ترجمه ترگمان]من شخصا ترجیح میدم یه مرغ سوخاری بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She saw to the comforts of her guests personally.
[ترجمه گوگل]او شخصاً به آسایش مهمانانش توجه کرد
[ترجمه ترگمان]او شخصا به راحتی میهمانان خود را می دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have personally never done such a complete turnaround in my opinion of a person.
[ترجمه گوگل]من شخصاً به نظر من هرگز چنین چرخش کاملی را در مورد یک شخص انجام نداده ام
[ترجمه ترگمان]من شخصا هرگز چنین بازگشت کاملی را در نظر خود نسبت به یک شخص انجام نداده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The President intervened personally in the crisis.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور شخصا در این بحران مداخله کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور شخصا در این بحران مداخله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The court ruled he could not be held personally liable for his wife's debts.
[ترجمه گوگل]دادگاه حکم داد که او نمی تواند شخصاً در قبال بدهی های همسرش مسئول شناخته شود
[ترجمه ترگمان]دادگاه حکم داد که او نمی تواند شخصا مسئول بدهی های همسرش باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Personally, I prefer the second option.
[ترجمه گوگل]من شخصاً گزینه دوم را ترجیح می دهم
[ترجمه ترگمان]من شخصا گزینه دوم را ترجیح می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. He personally oversaw the design of all the rooms.
[ترجمه گوگل]او شخصا بر طراحی تمام اتاق ها نظارت داشت
[ترجمه ترگمان]او شخصا طراحی همه اتاق ها را سرپرستی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in person, directly, while being present
you use personally to emphasize that you are giving your own opinion.
if you do something personally, you do it yourself rather than letting someone else do it.
something that affects you personally affects you rather than other people.

پیشنهاد کاربران

1. شخصا 2. من شخصا 2. بطور خصوصی. بطور شخصی
مثال:
I'd like to thank him personally
من دوست دارم شخصا از او تشکر کنم. / من دوست دارم بطور شخصی از او تشکر کنم.
personally, I think it's a good idea
من شخصا فکر می کنم ایده خوبی است.
شخصاً
مثال: I will take care of the matter personally.
من شخصاً مراقب این موضوع خواهم بود.
با احترام به جناب کریمی و بقیه دوستان 🙏
person : شخص
personify : شخصیت دادن
personalize : شخصیت سازی کردن
personification : آرایه ) تشخیص )
personage : character ( بازیگر )
personality : شخصیت
...
[مشاهده متن کامل]

personalization : شخصی سازی
personable : با شخصیت
personal : شخصی
personalized : شخصی سازی شده
personally : شخصا

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : personify / personalize
✅️ اسم ( noun ) : person / personification / personage / personality / personalization
✅️ صفت ( adjective ) : personable / personal / personalized
✅️ قید ( adverb ) : personally
به نظر من اگه اول جمله در مکالمه دو نفری ( dialog ) بیاید به معنی نظر شخصی منو بخوای یا نظر منو بخوای را می دهد مثل جمله
Personally, I believe he had better work in a restaurant
ب تنهایی شخصا معنی میده اما اگه take بیاد میشه رنجیده خاطر شدن
به شخصه
به نظر من
تنهایی
شخصی
You can use personally to introduce your opinion .
گاهی می توند معنای �به تنهایی� بدهد.
شخصاً
شخصا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس