فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: perplexes, perplexing, perplexed
مشتقات: perplexingly (adv.), perplexer (n.)
حالات: perplexes, perplexing, perplexed
مشتقات: perplexingly (adv.), perplexer (n.)
• (1) تعریف: to puzzle, confuse, or cause uncertainty in the mind of (a person).
• مترادف: bewilder, confuse, puzzle
• مشابه: baffle, beat, befuddle, boggle, buffalo, confound, discombobulate, dumbfound, fog, frustrate, mislead, mystify, nonplus, pose, rattle, stump
• مترادف: bewilder, confuse, puzzle
• مشابه: baffle, beat, befuddle, boggle, buffalo, confound, discombobulate, dumbfound, fog, frustrate, mislead, mystify, nonplus, pose, rattle, stump
- The complicated instructions were no help at all; in fact, they only perplexed us.
[ترجمه ملیکا] دستورالعمل های پیچیده اصلا بدرد نخوردن؛ در واقع، فقط گیجمون کردن.|
[ترجمه گوگل] دستورالعمل های پیچیده به هیچ وجه کمکی نبود در واقع، آنها فقط ما را گیج کردند[ترجمه ترگمان] دستورها پیچیده فایده ای نداشت؛ در واقع، آن ها فقط ما را گیج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His current attitude perplexed her in light of the things he'd said earlier.
[ترجمه گوگل] نگرش فعلی او با توجه به چیزهایی که قبلاً گفته بود او را گیج کرد
[ترجمه ترگمان] طرز رفتار فعلی او او را به خاطر چیزهایی که قبلا گفته بود گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] طرز رفتار فعلی او او را به خاطر چیزهایی که قبلا گفته بود گیج کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It perplexed me that she would say such a strange thing, especially to my mother.
[ترجمه گوگل] گیج شدم که او چنین حرف عجیبی میزند، مخصوصاً به مادرم
[ترجمه ترگمان] تعجب کردم که او به خصوص برای مادر من چنین چیز عجیبی خواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعجب کردم که او به خصوص برای مادر من چنین چیز عجیبی خواهد گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It always perplexes him when he suddenly forgets what he was going to do or say.
[ترجمه گوگل] وقتی ناگهان فراموش می کند که قرار است چه بکند یا بگوید، همیشه او را گیج می کند
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی که ناگهان فراموش می کند که چه خواهد گفت و چه خواهد گفت، موجب وحشت او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] همیشه وقتی که ناگهان فراموش می کند که چه خواهد گفت و چه خواهد گفت، موجب وحشت او می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to complicate or confuse (a subject or situation).
• مترادف: complicate, confuse, muddle
• مشابه: foul up, involve, jumble, mess up, muddy
• مترادف: complicate, confuse, muddle
• مشابه: foul up, involve, jumble, mess up, muddy
- The division of the rebels into factions only perplexed the situation in the war-torn nation.
[ترجمه گوگل] تقسیم شورشیان به دسته ها فقط وضعیت کشور جنگ زده را گیج کرد
[ترجمه ترگمان] تقسیم شورشیان به جناح ها، تنها اوضاع را در این کشور جنگ زده مورد تردید قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تقسیم شورشیان به جناح ها، تنها اوضاع را در این کشور جنگ زده مورد تردید قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید