permute

/ˌpərˈmjuːt//pəˈmjuːt/

معنی: تغییر دادن، جای گرداندن، قلب کردن، پس و پیش کردن
معانی دیگر: (ترتیب چیزی را) عوض کردن، جابجا کردن، مقدم و موخر کردن، جایگشت کردن، رجند کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: permutes, permuting, permuted
مشتقات: permutable (adj.), permutably (adv.), permutability (n.)
(1) تعریف: to change the order of; alter the sequence of.

(2) تعریف: to subject (the order of mathematical elements) to permutation.

جمله های نمونه

1. to permute mbdc to bmcd
حروف mbdc را به bmcd جایگشت کردن

2. Components to permute and combine into a dazzling array of services ?
[ترجمه گوگل]اجزایی برای تبدیل و ترکیب به مجموعه ای خیره کننده از خدمات؟
[ترجمه ترگمان]مولفه های permute و ترکیب آن ها در یک طیف خیره کننده از خدمات؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Thus we can orient and permute the corners, using the algorithm LFUF'U'L'.
[ترجمه گوگل]بنابراین می‌توانیم با استفاده از الگوریتم LFUF'U'L گوشه‌ها را جهت‌یابی و جای‌گشت دهیم
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما می توانیم گوشه های را با استفاده از الگوریتم LFUF U شکل دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You can see that the rows I add are fairly pointless: I randomly permute a few possible values for each field, which is just enough to make added rows non-identical to each other.
[ترجمه گوگل]می‌بینید که ردیف‌هایی که اضافه می‌کنم نسبتاً بی‌معنی هستند: من به‌طور تصادفی چند مقدار ممکن را برای هر فیلد جایگزین می‌کنم، که فقط کافی است تا ردیف‌های اضافه شده با یکدیگر غیر یکسان باشند
[ترجمه ترگمان]شما می توانید ببینید که ردیف ها من نسبتا بی هوده هستند: من به طور تصادفی مقدار کمی از مقادیر ممکن برای هر رشته را انتخاب می کنم، که فقط کافی است که ردیف های اضافه شده را غیر یک سان با یکدیگر ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In order to give the neural network description of resource leveling problem and make the output correspondent with neurons, the new concept of Augmented permute matrix is proposed.
[ترجمه گوگل]به منظور ارائه توصیف شبکه عصبی مشکل تراز کردن منابع و مطابقت خروجی با نورون ها، مفهوم جدید ماتریس جایگشت تقویت شده پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]به منظور ارایه توصیف شبکه عصبی از مشکل تراز منبع و ایجاد خبرنگار خروجی با نورون ها، مفهوم جدید ماتریس permute تقویت شده پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Using the algorithms in the table above, you can orient and permute all edges of the final layer in one algorithm.
[ترجمه گوگل]با استفاده از الگوریتم‌های جدول بالا، می‌توانید تمام لبه‌های لایه نهایی را در یک الگوریتم جهت‌یابی و جای‌گشت دهید
[ترجمه ترگمان]با استفاده از الگوریتم های موجود در جدول بالا، شما می توانید تمام لبه های لایه نهایی را در یک الگوریتم علامت گذاری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A healthy number of commands provide connectivity, and an even larger set of commands can generate, permute, modify, filter, and analyze data.
[ترجمه گوگل]تعداد مناسبی از دستورات اتصال را فراهم می‌کنند و حتی مجموعه بزرگ‌تری از دستورات می‌توانند داده‌ها را تولید، جابجا، اصلاح، فیلتر و تجزیه و تحلیل کنند
[ترجمه ترگمان]یک تعداد سالم از فرمان ها، اتصال را فراهم می کند و یک مجموعه بزرگ تر از فرمان ها می تواند تولید، permute، اصلاح، فیلتر و تجزیه و تحلیل داده ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The following factor, when you choose MTR's serves, you will consider more, please permute.
[ترجمه گوگل]فاکتور زیر، وقتی سرویس های MTR را انتخاب می کنید، موارد بیشتری را در نظر می گیرید، لطفا جابجا کنید
[ترجمه ترگمان]عامل زیر، زمانی که MTR را انتخاب می کنید، بیشتر مد نظر قرار خواهید گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تغییر دادن (فعل)
modify, affect, change, alter, shift, mutate, turn, vary, interchange, permute

جای گرداندن (فعل)
permute

قلب کردن (فعل)
permute, transpose

پس و پیش کردن (فعل)
permute, transpose

تخصصی

[ریاضیات] گردش پذیرفتن، جابجا کردن، پس و پیش کردن، تغییر ترتیب دادن

انگلیسی به انگلیسی

• switch, exchange; change order, rearrange in a new order

پیشنهاد کاربران

بپرس