permanent

/ˈpɜːrmənənt//ˈpɜːmənənt/

معنی: پایدار، پایا، دائمی، ثابت، ابدی، ماندنی
معانی دیگر: پاینده، پردوام، دیرپای، جاوید، همیشگی، ماندگار، سیر دائمی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: existing or intended to exist indefinitely or perpetually; everlasting.
مترادف: perpetual
متضاد: ephemeral, evanescent, impermanent, provisional, temporal, temporary, transient, transitory
مشابه: abiding, continuous, endless, eternal, everlasting, immutable, indefinite, indestructible, persistent, standing, undying

- a permanent position on the faculty
[ترجمه l am not] یه موقعیت دائمی در هیئت علمی
|
[ترجمه عماد] یک جایگاه انسانی بالا. بالاترین حد تصور
|
[ترجمه گوگل] موقعیت دائمی در دانشکده
[ترجمه ترگمان] یک شغل دائمی در اختیار داشت،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not subject to change or quick deterioration.
مترادف: lasting
متضاد: impermanent, temporary
مشابه: constant, durable, fixed, incorruptible, indestructible, stable, steadfast

- a permanent mailing address
[ترجمه عماد] emadnikzadabharinejad@gmail. com
|
[ترجمه گوگل] یک آدرس پستی دائمی
[ترجمه ترگمان] یک نشانی پست دائم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- permanent ink
[ترجمه عماد] خدا. آفریننده. پروردگار
|
[ترجمه عماد] آرایشگری که چند ماه برای اصلاح یک سر وقت میگذارد ( کنایه تعریفی )
|
[ترجمه گوگل] جوهر دائمی
[ترجمه ترگمان] جوهر دائمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: permanently (adv.), permanentness (n.)
• : تعریف: a professional hairdo that lasts for several months.
مترادف: perm
مشابه: coiffure, conk, hairdo, hairstyle, marcel, wave

جمله های نمونه

1. permanent staff
کارمندان دائم

2. a permanent resident of the united states
مقیم دایم در ایالات متحده

3. a permanent wave
فر شش ماهه،فر دائم

4. his permanent dwelling is in kashan
اقامتگاه دایم او در کاشان است.

5. the permanent love of god for mankind
علاقه ی جاویدان خداوند نسبت به انسان ها

6. marriage is a permanent bond
ازدواج رابطه ای است دائمی.

7. he was enrolled as a permanent member of the club
او را به عنوان عضو دایم باشگاه پذیرفتند.

8. He was in a state of permanent depression.
[ترجمه عماد] من در وضعیت افسردگی قرار داشتم. گاه یکی طولانی و بلعکس
|
[ترجمه گوگل]او در حالت افسردگی دائمی بود
[ترجمه ترگمان]او در وضعیت افسردگی دائمی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't make a permanent decision for your temporary emotion.
[ترجمه عماد] از کجا تشخیص بدهیم که موقتی است. وقتی فقط کمرنگ میشود؟!
|
[ترجمه گوگل]برای احساسات موقت خود تصمیم دائمی نگیرید
[ترجمه ترگمان]برای احساس موقت خود تصمیم دائمی نگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Heavy drinking can cause permanent damage to the brain.
[ترجمه گوگل]نوشیدن زیاد می تواند باعث آسیب دائمی به مغز شود
[ترجمه ترگمان]نوشیدن سنگین می تواند باعث آسیب دائمی به مغز شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She is looking for a permanent place to stay.
[ترجمه عماد] او دنبال امنیت است. حتی موقت
|
[ترجمه گوگل]او به دنبال یک مکان دائمی برای اقامت است
[ترجمه ترگمان]اون دنبال یه جای دائمی برای موندن میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Any limitation to the king's power could be permanent.
[ترجمه عماد] هر محدودیتی برای هر انسانی میتواند دائمی باشد و بلعکس
|
[ترجمه گوگل]هر گونه محدودیت در قدرت پادشاه می تواند دائمی باشد
[ترجمه ترگمان]هر محدودیتی برای قدرت پادشاه می تواند دائمی باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are now living together on a permanent basis.
[ترجمه گوگل]آنها اکنون به طور دائم با هم زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون به طور دائم با هم زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They established their permanent abode here.
[ترجمه گوگل]آنها اقامتگاه دائمی خود را در اینجا ایجاد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها اقامت دائم خود را در اینجا برقرار کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He wore a permanent scowl on his face.
[ترجمه عماد] گاهی میخندم و گاهی میگریم و تمام اکت های انسانی و . . .
|
[ترجمه گوگل]اخم دائمی روی صورتش انداخته بود
[ترجمه ترگمان]اخمی دائمی بر چهره داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The gallery hosts various exhibitions and a permanent collection.
[ترجمه گوگل]این گالری میزبان نمایشگاه های مختلف و مجموعه ای دائمی است
[ترجمه ترگمان]این گالری میزبان نمایشگاه ها و مجموعه دائمی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. She is looking for permanent employment.
[ترجمه عماد] او دنبال استخدام دائمی و در کنار خانودست
|
[ترجمه گوگل]او به دنبال کار دائمی است
[ترجمه ترگمان]دنبال یه شغل دائمی میگرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He wanted to put their relationship on a permanent footing.
[ترجمه پارسا خرمی] او می خواست رابطه شان را روی یک پایه دائمی قرار دهد.
|
[ترجمه گوگل]او می خواست رابطه آنها را روی پایه ای دائمی قرار دهد
[ترجمه ترگمان]او می خواست رابطه شان را روی یک پایه دائمی بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پایدار (صفت)
abiding, stable, permanent, firm, constant, resistant, livelong, stanch, indissoluble, perdurable, faithful, changeless, unflinching, inexhaustible, undying, unfailing

پایا (صفت)
abiding, stable, permanent, lasting, perennial, persistent, durable

دائمی (صفت)
permanent, constant, perennial, eternal, sequential, continual, ceaseless, first-string

ثابت (صفت)
stable, permanent, firm, constant, lasting, true, loyal, fixed, pat, fiducial, immovable, hard and fast, changeless, invariable, inalterable, steady, resolute, indelible, staid, equable, immobile, incommutable, invariant, irremovable, thetic, thetical

ابدی (صفت)
permanent, perennial, eternal, perdurable, perpetual, everlasting, immortal, sempiternal, uncreated

ماندنی (صفت)
permanent, lasting, fixed, viable

تخصصی

[علوم دامی] دائمی، پایدار، همیشگی .
[عمران و معماری] دایمی - ماندگار - پایا
[دندانپزشکی] دائمی، پایدار، ماندنی
[برق و الکترونیک] دایمی
[مهندسی گاز] دائمی
[زمین شناسی] دائمی، پایدار، ماندنی
[نساجی] دائمی - همیشگی - با ثبات - پیوسته - با دوام - ماندگار - پایدار
[ریاضیات] پایدار، دائمی، دائم، مداوم، پایا، ثابت
[پلیمر] دایمی

انگلیسی به انگلیسی

• lasting, enduring, perpetual; regular; fixed, invariable
chemical process for permanently curling hair
something that is permanent lasts for ever or is present all the time.

پیشنهاد کاربران

برای مو هم میشه : فر دائم
دائمی، پایدار
مثال: He was offered a permanent position at the company.
به او یک موقعیت دائمی در شرکت پیشنهاد شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
دائم
permanent: دائمی، همیشگی
متضادش میشه: temporary به معنی موقت.
permanent به معنی دایم = fixed
مخالف temporary به معنی موقت for limited time
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : permanence
✅️ صفت ( adjective ) : permanent
✅️ قید ( adverb ) : permanently
مادام العمر
دائمی ، همیشگی
پایدار
ثابت
دائمی
stable

Firm
secure
unchanging
changeless
undying
imperishable

دائمی
مثال:I have a permanent name
من یک اسم دائمی دارم

eternal
همیشگی
ماندگار، جاوید
جاودان
دایمی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس