perishable

/ˈperɪʃəbl̩//ˈperɪʃəbl̩/

معنی: زود گذر، فانی، فناپذیر، نابود شدنی، هلاک شدنی، کالای فاسد شونده
معانی دیگر: (به ویژه خوراک) فاسد شدنی، زود میر، گذرا، ناپایدار، ناپایا، کالای فاسد شدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: subject to death, decay, or destruction.
مترادف: biodegradable, corruptible, decomposable, mortal
متضاد: incorruptible
مشابه: ephemeral, short-lived, unstable

(2) تعریف: of food, likely to spoil or rot in a short time.
مشابه: fresh, frozen, raw
اسم ( noun )
مشتقات: perishably (adv.), perishability (n.), perishableness (n.)
• : تعریف: (usu. pl.) that which will spoil or decay, usu. in a short time, as certain foods.
مشابه: meats, produce

جمله های نمونه

1. perishable items such as butter and fruit
اقلام فاسد شدنی مانند کره ومیوه

2. news is one of the perishable things that can lose its value by delay
خبر یکی از چیزهای ناپایایی است که در اثر تاخیر ارزش خود را از دست می دهد.

3. A'use by'date must be stamped on all perishable goods.
[ترجمه Mohammad Zardosht] یک[عبارتِ]" طبق تاریخ، مصرف شود" بایستی روی همه مواد فاسدشدنی درج شود.
|
[ترجمه گوگل]تاریخ مصرف باید روی همه کالاهای فاسد شدنی مهر شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از تاریخ باید از هر جنس فاسد شدنی استفاده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Many fresh foods are highly perishable.
[ترجمه گوگل]بسیاری از غذاهای تازه فاسد شدنی بالایی دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از غذاهای تازه فاسد شدنی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Butter is perishable and can go rancid.
[ترجمه گوگل]کره فاسد شدنی است و ممکن است فاسد شود
[ترجمه ترگمان]کره فاسد شدنی و فاسد شدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Perishable food should be stored in a refrigerator.
[ترجمه Mohammad Zardosht] غذاهای فاسدشدنی بایستی در یخچال نگهداری شود.
|
[ترجمه گوگل]مواد غذایی فاسد شدنی باید در یخچال نگهداری شوند
[ترجمه ترگمان]غذای Perishable باید در یخچال نگهداری شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pack a well-insulated cooler with perishable foods the day of the picnic.
[ترجمه گوگل]در روز پیک نیک، یک کولر با عایق بندی خوب را با غذاهای فاسد شدنی بسته بندی کنید
[ترجمه ترگمان]یک خنک کننده خوب با غذاهای فاسد شدنی در روز پیک نیک داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Keep perishable foods under refrigeration.
[ترجمه گوگل]غذاهای فاسد شدنی را در یخچال نگهداری کنید
[ترجمه ترگمان]غذاهای فاسد شدنی را در یخچال نگه دارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There are occasional quick sales of perishable goods, such as garlic and frozen shrimp.
[ترجمه گوگل]گهگاه فروش سریع کالاهای فاسد شدنی مانند سیر و میگوی منجمد وجود دارد
[ترجمه ترگمان]گاهی فروش سریع کالاهای فاسد شدنی مثل سیر و میگو خشک وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This is particularly important for perishable goods and dated items.
[ترجمه گوگل]این امر به ویژه برای کالاهای فاسد شدنی و اقلام تاریخ دار مهم است
[ترجمه ترگمان]این به ویژه برای کالاهای perishable و اقلام تاریخی مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They also facilitated the movement of perishable dead meat quite long distances.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین حرکت گوشت مرده فاسد شدنی را در فواصل بسیار طولانی تسهیل کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین حرکت گوشت فاسد شدنی در مسافت های دور را تسهیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Thawed meat is as perishable as fresh meat.
[ترجمه گوگل]گوشت ذوب شده مانند گوشت تازه فاسد شدنی است
[ترجمه ترگمان]گوشت فاسد به اندازه گوشت تازه فاسد شدنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They exchanged perishable consumer goods which were mutually valuable in the ordinary fashion of barter trade.
[ترجمه گوگل]آنها کالاهای مصرفی فاسد شدنی را مبادله می کردند که به شیوه معمول تجارت پایاپای دارای ارزش متقابل بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها کالاهای مصرفی فاسد شدنی را رد و بدل کردند که به طور متقابل با ارزش هر دو طرف معامله پایاپای با ارزش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Dangerous goods and perishable goods are two examples of operational specializations worth serious consideration.
[ترجمه گوگل]کالاهای خطرناک و کالاهای فاسدشدنی دو نمونه از تخصص های عملیاتی هستند که ارزش توجه جدی دارند
[ترجمه ترگمان]کالاهای خطرناک و کالاهای فاسد شدنی دو نمونه از تخصص های عملیاتی هستند که ارزش توجه جدی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زود گذر (صفت)
light, fugacious, fleet, unstable, transitory, frail, fugitive, ephemeral, horary, caducous, glancing, transient, momentary, temporary, fungous, passing, perishable, shadowy, sweepy

فانی (صفت)
finite, transitory, mortal, fugitive, transient, passing, deathly, ephemera, inconstant, perishable

فناپذیر (صفت)
mortal, perishable

نابود شدنی (صفت)
perishable

هلاک شدنی (صفت)
perishable

کالای فاسد شونده (صفت)
perishable

تخصصی

[صنعت] مستهلک شونده، فاسد شدنی

انگلیسی به انگلیسی

• product which can rot or spoil (fruit, food etc.)
expendable; spoils rapidly; likely to spoil; mortal
if something is perishable, it goes rotten or becomes unusable quite quickly.

پیشنهاد کاربران

perishable ( adj ) ( pɛrɪʃəbl ) = ( especially of food ) likely to decay or go bad quickly, e. g. perishable goods foods.
perishable
زودگذر، چیزی که با گذر زمان تغییر می کند
استفاده موقت
بی دوام
فسادپذیر، ضایع شدنی
مواد غذایی فاسد شدنى

بپرس