performed

جمله های نمونه

1. performed by an all-star cast of players
اجرا شده توسط گروهی از بازیگران سرشناس

2. he performed his duties diligently and without ostentation
او وظایف خود را با کوشایی و بدون خودنمایی انجام داد.

3. he performed his duties dissatisfactorily
او وظایف خود را به طور رضایت بخش انجام نداد.

4. he performed his duties in good faith
او وظایف خود را با خلوص نیت انجام داد.

5. he performed his duties most capably
او وظایف خود را با کمال لیاقت انجام داد.

6. he performed his duties with assiduity
با پشتکار وظایف خود را انجام داد.

7. he performed his duties with extreme diligence
او وظایف خود را با نهایت کوشایی انجام داد.

8. he performed his duties with zeal
او وظایف خود را با شوق و ذوق انجام می داد.

9. he performed his role with verve
نقش خود را با حرارت ایفا کرد.

10. he performed his stint satisfactorily
کارهای محوله ی خودش را خوب انجام داد.

11. he performed his tasks with expedition
او کارهای خود را با سرعت انجام داد.

12. he performed the role of hamlet
او نقش هملت را ایفا کرد.

13. he performed wonders such as moving stones
او کارهای خارق العاده ای می کرد مثلا به حرکت درآوردن سنگ.

14. pari performed her duties with dispatch and charm
پری وظایف خود را با سرعت و ظرافت انجام داد.

15. she performed with virtuosity on the piano
با هنرمندی پیانو نواخت.

16. the ceremonies performed in her presence
مراسمی که در حضور او انجام شد

17. the pianist performed well
پیانیست اجرای خوبی را ارائه داد.

18. a prophet who performed miracles
پیامبری که معجزه می کرد

19. an autopsy was performed to determine the cause of death
برای تعیین علت مرگ کالبدشکافی انجام شد.

20. she has also performed in that play
او در آن نمایش هم بازی کرده است.

21. she has successfully performed all requirements for a b. a. degree
او با موفقیت کلیه ی شرایط درجه لیسانس را پشت سر گذاشت.

22. the play was performed under his direction
نمایشنامه به کارگردانی او اجرا شد.

23. he not only promised but performed too
او نه تنها قول داد بلکه به قول خود عمل هم کرد.

پیشنهاد کاربران

اجرا شده
ایفاشده
تعریف شده
اجرا کردن =performed
انجام شده ، بکار رفته
نمایش دادن
اجرا کردن

ببخشید ولی من معنی رو دریافت نکردم لطفاً رسیدگی کنید تا من بتوانم بعضی از واژه های انگلیسی را متوجه بشوم متشکر فقط اگه زودتر رسیدگی کنید خیلی ممنون میشم ولی در کل دیکشنری عالی هست از زبان عربی شما استفاده می کنم با تشکر از همه کارکنان
اجرا شدن انجام دادن
انجام شدن
مترادف do, انجام دادن
انجام دادی کاری در گذشته
i performed this
از گذشته تا الان
i've performed this
انجام داد
Did some thing different is corect than your example hony
Do something
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس