perforce

/pərˈfɔːrs//pəˈfɔːs/

معنی: نا گزیر، بناچار، بزور، اجبارا
معانی دیگر: الزاما، به ناچار

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: out of necessity; without having a choice.

- Perforce he sold his new car.
[ترجمه گوگل] به زور او ماشین جدیدش را فروخت
[ترجمه ترگمان] اون ماشین جدیدش را فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The war in 1939 perforce ushered in an era of more grime and drabness.
[ترجمه گوگل]جنگ در سال 1939 دورانی پر از کثیف تر و افتضاح را آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]جنگ در سال ۱۹۳۹، اجبارا به عصر grime و drabness انجامید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. They had perforce to abandon the attempt on the summit.
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند از تلاش برای صعود به قله صرف نظر کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور شدند که تلاش خود را برای انجام این اجلاس کنار بگذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. And natural fires are perforce suppressed.
[ترجمه گوگل]و آتش های طبیعی به شدت سرکوب می شوند
[ترجمه ترگمان]و آتش سوزی های طبیعی به طور اجباری سرکوب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Passengers had perforce to ride, and goods were carried on the backs of packhorses or mules.
[ترجمه گوگل]مسافران اجباری برای سوار شدن داشتند و کالاها بر روی پشت اسب‌های باربری یا قاطرها حمل می‌شد
[ترجمه ترگمان]مسافران مجبور بودند که ride و کالاها را به پشت قاطر یا قاطر حمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. New ways, he believed, must perforce be antagonistic to the photographic image.
[ترجمه گوگل]او معتقد بود که روش‌های جدید باید در تضاد با تصویر عکاسی باشند
[ترجمه ترگمان]او معتقد بود که راه های جدید مجبور هستند تا با تصویر عکاسی مخالف باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The dog would perforce yelp in reaction, and thereby provide the captain a time cue.
[ترجمه گوگل]سگ در واکنش فریاد می زند و به این ترتیب یک نشانه زمانی به کاپیتان می دهد
[ترجمه ترگمان]سگ در واکنش خود را مجبور به فریاد و فریاد می کند و در نتیجه یک نشانه زمان به ناخدا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They must also, perforce, choose as parents those animals best able to cope with their new environment.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین باید آن دسته از حیوانات را به عنوان والدین انتخاب کنند که به بهترین وجه با محیط جدید خود کنار بیایند
[ترجمه ترگمان]آن ها هم چنین باید به عنوان پدر و مادر انتخاب شوند که بهترین حیوانات بتوانند با محیط جدید خود کنار بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I paused also, perforce, being behind her.
[ترجمه گوگل]من هم مکث کردم، به زور، پشت سرش بودم
[ترجمه ترگمان]من نیز ناگزیر ماندم تا به پشت سر او نگاه کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Now an elder statesman, ambition frustrated but perforce sated, he is positioned to tell a riveting story.
[ترجمه گوگل]اکنون یک دولتمرد بزرگ، جاه طلبی ناامید شده اما به اجبار از بین رفته است، او در موقعیتی قرار گرفته است که داستانی پرخاشگر را روایت کند
[ترجمه ترگمان]حالا یک سیاست مدار بزرگ، جاه طلبی، نا امید کننده، اما مجبور به سیر کردن می شود، قرار است داستان واقعی را تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. For the first time a civil servant, perforce, began to affect what happened.
[ترجمه گوگل]برای اولین بار یک کارمند دولتی شروع به تأثیرگذاری روی اتفاقات کرد
[ترجمه ترگمان]برای اولین بار یک مستخدم کشوری مجبور شد بر آنچه روی داده بود اثر بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Mr. Wickham's happinessher own was perforce delayed a little longer, Mr. Collins's withgoodgrace as she could.
[ترجمه گوگل]خوشبختی خود آقای ویکهام کمی بیشتر به تعویق افتاد، آقای کالینز با لطف او تا آنجا که می توانست
[ترجمه ترگمان]اقای و بکهام خودش را کمی دیرتر به تاخیر می انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had settled to his safety and accepted perforce his extinction.
[ترجمه گوگل]او به امنیت خود رسیده بود و انقراض خود را پذیرفته بود
[ترجمه ترگمان]او به سلامت خود پی برده بود و آن را در معرض خطر قرار داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Adding many converts to the value approach will perforce narrow the spreads between price and value.
[ترجمه گوگل]افزودن بسیاری از تبدیل‌ها به رویکرد ارزش، اسپرد بین قیمت و ارزش را محدود می‌کند
[ترجمه ترگمان]افزودن بسیاری از converts به رویکرد ارزش، spreads را بین قیمت و ارزش محدود خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. And thus the waltzers perforce ceased their evolutions.
[ترجمه گوگل]و بدین ترتیب والسرزها تکامل خود را متوقف کردند
[ترجمه ترگمان]و به این ترتیب the را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا گزیر (صفت)
indispensable, inevitable, helpless, needful, ineludible, perforce

بناچار (قید)
perforce

بزور (قید)
perforce

اجبارا (قید)
perforce

انگلیسی به انگلیسی

• necessarily, of necessity
perforce is used to say that something happens or is the case because it is inevitable in a particular situation, rather than because it is intended or desired; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

بپرس