perfervid

/pɜːrˈfɜːrvɪd//pɜːˈfɜːvɪd/

معنی: تابان، مشتاق، گرم، حریص، بسیار باحرارت، بسیار غیور
معانی دیگر: بسیار گرم، (خیلی) داغ، سوزان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: perfervidly (adv.), perfervidity (n.), perfervidness (n.)
• : تعریف: extremely eager; ardent; zealous.
مشابه: ardent, zealous

جمله های نمونه

1. I feel the peple of the city are perfervid.
[ترجمه گوگل]احساس می‌کنم مردم شهر سرگردان هستند
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم the شهر perfervid
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. To court their own discomfiture by love is a common instinct with certain perfervid women.
[ترجمه گوگل]خواستار ناراحتی خود از طریق عشق یک غریزه مشترک با برخی از زنان بداخلاق است
[ترجمه ترگمان]به نظر دادگاه، شکست عشقی خاص خود، یک غریزه مشترک با زنان perfervid است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. At present, the dispute for saving or abolishing death penalty has achieved the perfervid period.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر دعوای صرفه جویی یا لغو مجازات اعدام به دوره پرفرود رسیده است
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر، اختلاف برای حفظ یا لغو مجازات اعدام به دوره perfervid دست یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Recently, When multinational retailers swarm into China, the competition of our retail industry comes into perfervid condition.
[ترجمه گوگل]اخیراً، وقتی خرده‌فروشان چندملیتی وارد چین می‌شوند، رقابت صنعت خرده‌فروشی ما در شرایط بدی قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]اخیرا، هنگامی که خرده فروشان چند ملیتی به چین هجوم می برند، رقابت صنعت خرده فروشی ما به وضعیت perfervid می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The constant development of economy and trade in East Asia has led to unprecedented intense competition among ports in container transportation, which has now reached a perfervid state.
[ترجمه گوگل]توسعه مداوم اقتصاد و تجارت در شرق آسیا منجر به رقابت شدید بی سابقه بین بنادر در حمل و نقل کانتینری شده است که اکنون به وضعیت بدی رسیده است
[ترجمه ترگمان]توسعه پایدار اقتصاد و تجارت در شرق آسیا منجر به رقابت شدید بی سابقه در بنادر حمل و نقل کانتینری شد که اکنون به یک دولت perfervid رسیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تابان (صفت)
light, bright, shining, luminous, brilliant, hot, agleam, incandescent, aglow, fulgent, perfervid

مشتاق (صفت)
anxious, impatient, willing, longing, strenuous, earnest, studious, keen, agog, solicitous, eager, enthusiastic, aspiring, avid, wistful, desirous, appetent, fond, thirsty, lickerish, athirst, hungry, breathless, fervid, full of desire, perfervid, raring, wishful

گرم (صفت)
ardent, hot, ebullient, warm, peppery, thermal, muggy, warmish, perfervid

حریص (صفت)
avaricious, eager, avid, fierce, greedy, voracious, hungry, esurient, sharp-set, perfervid, self-covetous

بسیار با حرارت (صفت)
perfervid

بسیار غیور (صفت)
perfervid

انگلیسی به انگلیسی

• heated, impassioned, fervent; jealous, envious

پیشنهاد کاربران

بپرس