peremptory

/pəˈremptəri//pəˈremptəri/

معنی: قطعی، خود رای، امرانه، بی چون و چرا، شتاب امیز
معانی دیگر: (حقوق) بی چون و چرا، قاطع، کامل، مطلق، آمرانه، تحکم آمیز، کوته فکرانه، مصممانه، بااراده، (فرمان و غیره) تغییر ناپذیر، بی برو و برگرد، تعلل ناپذیر، سرپیچی ناپذیر، واجب الاجرا، فرمان وار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: peremptorily (adv.), peremptoriness (n.)
(1) تعریف: not permitting refusal or disobedience.

- A peremptory order from the captain put a stop to our idling.
[ترجمه گوگل] یک دستور اجباری از طرف کاپیتان، کار ما را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان] یک فرمان قاطع از سروان مانع توقف ما شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: expressive of a command; imperative.
مشابه: imperative

- a peremptory tone of voice
[ترجمه گوگل] لحن اجباری
[ترجمه ترگمان] با لحنی قاطع و آمرانه گفت:
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having an arrogant or imperious quality; dictatorial.
مشابه: overbearing

- He speaks in an offensive, peremptory way.
[ترجمه گوگل] او به شیوه ای توهین آمیز و اجباری صحبت می کند
[ترجمه ترگمان] با لحنی تند و قاطع حرف می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in law, not allowing for debate or argument.
مشابه: summary

- a peremptory challenge
[ترجمه گوگل] یک چالش قطعی
[ترجمه ترگمان] یک چالش قاطع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. peremptory ideas about right and wrong
عقاید کوته فکرانه درباره ی درست و غلط

2. a peremptory manner
رفتار آمرانه

3. the peremptory rejection of two jurors
نپذیرفتن بی چون و چرای دونفر از اعضای هیئت منصفه

4. the peremptory use of force
به کار بردن مصممانه ی زور

5. the loud, peremptory shout of the ship's siren
صدای بلند و فرمان وار آژیر کشتی

6. His peremptory tone of voice irritated everybody.
[ترجمه گوگل]لحن اجباری او همه را عصبانی می کرد
[ترجمه ترگمان]لحن قاطع و آمرانه او همه را خشمگین می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He started issuing peremptory instructions.
[ترجمه گوگل]او شروع به صدور دستورات اجباری کرد
[ترجمه ترگمان]او شروع به صدور دستور آمرانه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. With a brief, almost peremptory gesture he pointed to a chair.
[ترجمه گوگل]با اشاره ای کوتاه و تقریباً قاطعانه به صندلی اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]با حرکتی مختصر و تقریبا آمرانه به صندلی اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The letter was peremptory in tone.
[ترجمه گوگل]این نامه لحن اجباری داشت
[ترجمه ترگمان]نامه آمرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was highly critical of the insensitive and peremptory way in which the cases had been handled.
[ترجمه گوگل]او به شدت از روش غیر حساس و اجباری رسیدگی به پرونده ها انتقاد می کرد
[ترجمه ترگمان]او به شیوه ای بسیار حساس و قاطع که مورد رسیدگی قرار گرفته بود، انتقاد می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The officer issued peremptory commands.
[ترجمه گوگل]افسر دستورات اجباری صادر کرد
[ترجمه ترگمان]افسر دستورهای آمرانه صادر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. If he found her tone peremptory he gave no sign of it.
[ترجمه گوگل]اگر لحن او را قاطعانه می دید، هیچ نشانی از آن نمی داد
[ترجمه ترگمان]اگر لحن صدایش آمرانه بود، هیچ اثری از آن ندید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Then each side can exercise 23 peremptory challenges, excusing jurors without having to cite a cause.
[ترجمه گوگل]سپس هر طرف می تواند 23 چالش اجباری را انجام دهد و اعضای هیئت منصفه را بدون ذکر دلیل توجیه کند
[ترجمه ترگمان]سپس هر دو طرف می توانند ۲۳ چالش قطعی را تمرین کنند و از هیات منصفه درخواست کنند بدون اینکه دلیلی برای این موضوع ذکر کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He is peremptory even with a doorbell button.
[ترجمه گوگل]او حتی با یک دکمه زنگ در قاطع است
[ترجمه ترگمان]حتی با دکمه ای در تماس هم قاطع نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She developed a peremptory and fussy disposition.
[ترجمه گوگل]او خلق و خوی جسورانه و پرهیاهو داشت
[ترجمه ترگمان]او حالت آمرانه و fussy به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He had a peremptory blunt butting even bullying manner.
[ترجمه گوگل]او حتی رفتاری قلدرانه و بی‌پرده داشت
[ترجمه ترگمان]رفتار خشن و peremptory داشت که حتی او را آزار می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

امرانه (صفت)
imperious, magistral, high-handed, magisterial, peremptory

بی چون و چرا (صفت)
incontrovertible, incontestable, peremptory, indisputable, indubitable

شتاب امیز (صفت)
peremptory

تخصصی

[حقوق] قطعی، مطلق، غیر قابل انکار، نهایی

انگلیسی به انگلیسی

• emphatic, decisive; assertive, aggressive
someone who does something in a peremptory way shows that they expect to be obeyed immediately; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Leaving no room for denial or refusal; imperative 🛑
🔍 مترادف: Authoritative
✅ مثال: The judge's peremptory ruling left the defendant with no option to appeal.
در حقوق : آمره
peremptory norms: قواعد آمره

بپرس