1. the perceptible smell of coffee
رایحه ی محسوس قهوه
2. His lips curved in a barely perceptible smile.
[ترجمه گوگل]لب هایش در لبخندی که به سختی قابل درک بود خم شد
[ترجمه ترگمان]لبخند نامحسوسی بر لبش نقش بست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The price increase has had no perceptible effect on sales.
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت تاثیر محسوسی بر فروش نداشته است
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها اثر قابل ملاحظه ای بر فروش داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Her foreign accent was barely perceptible.
[ترجمه گوگل]لهجه خارجی او به سختی قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]لهجه خارجی او به سختی محسوس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Pasternak gave him a barely perceptible smile.
[ترجمه گوگل]پاسترناک لبخندی به سختی به او زد
[ترجمه ترگمان]Pasternak لبخند نامحسوسی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The difference is scarcely perceptible to the average reader.
[ترجمه گوگل]این تفاوت برای خواننده معمولی به ندرت قابل درک است
[ترجمه ترگمان]این تفاوت برای خواننده متوسط چندان محسوس نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The past year has seen a perceptible improvement in working standards.
[ترجمه گوگل]سال گذشته شاهد بهبود محسوسی در استانداردهای کاری بوده است
[ترجمه ترگمان]سال گذشته شاهد بهبود محسوس در استانداردهای کار بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Here, there was a perceptible change.
[ترجمه گوگل]در اینجا، تغییر محسوسی رخ داد
[ترجمه ترگمان]اینجا، یک تغییر محسوسی در کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. These immortal ideas, things barely perceptible are the most precious things of life.
[ترجمه گوگل]این ایده های جاودانه، چیزهایی که به سختی قابل درک هستند، با ارزش ترین چیزهای زندگی هستند
[ترجمه ترگمان]این اندیشه های فناناپذیر چیزهایی که به زحمت قابل درک است مهم ترین چیزهای زندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Right across the social scale, religion made little perceptible difference to the outward shape of life.
[ترجمه گوگل]درست در سراسر مقیاس اجتماعی، مذهب تفاوت محسوس کمی در شکل ظاهری زندگی ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]در سراسر مقیاس اجتماعی، دین اختلاف کمی به شکل ظاهری زندگی به وجود آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. So no ether drag effects are perceptible to us.
[ترجمه گوگل]بنابراین هیچ اثر درگ اتر برای ما قابل درک نیست
[ترجمه ترگمان]بنابراین هیچ اثر کشش اتر برای ما قابل درک نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Here there are established relationships, sizes and perceptible properties which might be talked about, without offending any child.
[ترجمه گوگل]در اینجا روابط، اندازه ها و ویژگی های محسوسی وجود دارد که می توان بدون توهین به هیچ کودکی در مورد آنها صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]در اینجا، روابطی برقرار می شود، اندازه ها و خواص قابل perceptible که ممکن است در مورد آن صحبت شود، بدون اینکه هیچ کودکی را آزار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He gave a barely perceptible nod as if he had read her mind and applauded her attitude.
[ترجمه گوگل]او به سختی سر تکان داد که انگار ذهن او را خوانده باشد و رفتار او را تشویق کرد
[ترجمه ترگمان]او سرش را تکان داد، انگار که ذهن او را خوانده بود و طرز رفتارش را تحسین کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Among Bush's advisers there is a perceptible difference between the more conciliatory state department and the hardline military.
[ترجمه گوگل]در میان مشاوران بوش تفاوت محسوسی بین وزارت امور خارجه آشتی جوتر و ارتش تندرو وجود دارد
[ترجمه ترگمان]در میان مشاوران بوش تفاوتی محسوس بین اداره دولتی آرام تر و ارتش تندرو وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید