peppy

/ˈpepi//ˈpepi/

معنی: فعال، چالاک، سرحال، پر نیرو
معانی دیگر: (امریکا - عامیانه) پرجنب و جوش، پرانرژی، پرهیجان، زبر و زرنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: peppier, peppiest
مشتقات: peppily (adv.), peppiness (n.)
• : تعریف: full of energy or pep; lively; animated.
متضاد: worn, worn-out
مشابه: dynamic, sprightly

جمله های نمونه

1. a peppy and interesting program
برنامه ای هیجان انگیز و جالب توجه

2. Hello, and welcome to our Peppy Question of the Week.
[ترجمه گوگل]سلام، و به سوال پر سر و صدا هفته ما خوش آمدید
[ترجمه ترگمان] سلام، و به سوال سرزنده مون از هفته خوش آمدید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are just so peppy, and there's so much torque from the get-go.
[ترجمه گوگل]آنها بسیار سرزنده هستند، و گشتاور زیادی از شروع کار وجود دارد
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی peppy و گشتاور زیادی از بیرون رفتن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One of my best friends is a petite peppy blonde you've seen lots of times on the Today show.
[ترجمه گوگل]یکی از بهترین دوستان من یک بلوند ریزنقش است که بارها در برنامه امروز دیده اید
[ترجمه ترگمان]یکی از بهترین دوستان من a peppy blonde که در نمایش امروز خیلی وقت دیده بودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The perpetually peppy Mizrahi not only continues to design his peppy namesake line while preparing to unveil his debut collection for Liz Claiborne (orange!
[ترجمه گوگل]میزراهی همیشه سرحال نه تنها به طراحی خط همنام سرحال خود ادامه می دهد و در عین حال آماده می شود تا اولین مجموعه خود را برای لیز کلیبورن (نارنجی) رونمایی کند!
[ترجمه ترگمان]The مداوم نه تنها به طراحی خط peppy خود ادامه می دهد در حالی که برای رونمایی اولین مجموعه خود از لیز Claiborne (پرتقال)آماده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. If you notice yourself feeling less peppy or enthusiastic during the winter, you can accept that feeling as a normal response to the dark and cold of winter without getting down on yourself about it.
[ترجمه گوگل]اگر متوجه شدید که در طول زمستان کمتر سرحال یا مشتاق هستید، می توانید این احساس را به عنوان یک واکنش عادی به تاریکی و سردی زمستان بدون اینکه در مورد آن ناراحت شوید بپذیرید
[ترجمه ترگمان]اگر در طول زمستان به خودتان توجه کنید، می توانید آن احساس را به عنوان یک پاسخ معمولی به تاریکی و سرمای زمستان، بدون اینکه به خودتان در مورد آن نگاه کنید، بپذیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. While peppy, there was an alarming sway under heavy acceleration, the windshield seals leaked into the dashboard electronics, and the windshield tensioning led to persistent windshield blowouts.
[ترجمه گوگل]در حالی که سرحال بود، تحت شتاب شدید یک نوسان هشدار دهنده وجود داشت، مهر و موم های شیشه جلو به قطعات الکترونیکی داشبورد نشت کردند، و کشش شیشه جلو منجر به انفجار مداوم شیشه جلو شد
[ترجمه ترگمان]در حالی که peppy، در اثر شتاب سنگینی، یک نوسان شدید وجود داشت، the جلویی اتومبیل به داخل دستگاه الکترونیکی داشبورد نشت کرده بود و شیشه جلوی اتومبیل به شیشه جلو جلوی اتومبیل منتهی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You're a peppy little spit-fuck, aren't you?
[ترجمه گوگل]تو یه آدم دمدمی مزخرف هستی، نه؟
[ترجمه ترگمان]تو یه دهن peppy peppy، مگه نه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. At the end of every day, jot down a brief note on how peppy or tired you felt.
[ترجمه گوگل]در پایان هر روز، یادداشت کوتاهی در مورد احساس سرحالی یا خستگی خود یادداشت کنید
[ترجمه ترگمان]در پایان هر روز، یادداشت کوتاهی را در مورد این که چه قدر خسته یا خسته بودید، یادداشت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the warm light they felt "happier and gladder, more enthusiastic and peppy" to a significant number.
[ترجمه گوگل]در نور گرم آنها احساس "شادتر و شادتر، مشتاق تر و سرحال تر" به تعداد قابل توجهی داشتند
[ترجمه ترگمان]در نور گرم، آن ها \"شادتر و gladder، مشتاق تر و peppy\" تا تعداد قابل توجهی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Jason: Mike, animals who live off human toes are not peppy .
[ترجمه گوگل]جیسون: مایک، حیواناتی که از انگشتان پای انسان زندگی می کنند سرحال نیستند
[ترجمه ترگمان] مایک \"، حیواناتی که با پای انسان زندگی می کنن\" peppy نیستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When I insisted that I sleep with my pet dog Peppy, they immediately said NO because they thought that I would be bitten by fleas.
[ترجمه گوگل]وقتی اصرار کردم که با سگ خانگی ام پپی بخوابم، بلافاصله گفتند نه، زیرا فکر می کردند کک مرا گزیده است
[ترجمه ترگمان]وقتی اصرار کردم که با سگ pet my بخوابم، آن ها بلافاصله گفتند، نه، چون فکر می کردند که من از کک گاز گرفته می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mike: Come on dad, Stuart was not, it was peppy .
[ترجمه گوگل]مایک: بیا بابا، استوارت نبود، سرحال بود
[ترجمه ترگمان]بی خیال بابا، \"استیوارت\"، خیلی سرحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Carmakers are selling models in Europe that are clean, odor-free and peppy .
[ترجمه گوگل]خودروسازان در اروپا مدل هایی تمیز، بدون بو و سرحال می فروشند
[ترجمه ترگمان]carmakers در اروپا مدل هایی را می فروشند که تمیز، عاری از بو و peppy هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فعال (صفت)
smart, acting, active, energetic, strenuous, cracking, peppy, snappy, spirited, go-ahead, hot-shot, pushful, spiriting

چالاک (صفت)
nifty, handy, smart, nimble, dexterous, adroit, deft, dextrous, mercurial, peppy, brisk, spry, nippy, pawky, sprightly, natty, frisky, prompt, lissom, lissome, lithesome

سرحال (صفت)
game, peppy, slashing, vivid, merry, gay, trig, blithesome, pert, healthy, cheery, wholesome, sprightly, well-disposed, sprightful, wide-awake

پر نیرو (صفت)
strong, peppy

انگلیسی به انگلیسی

• powerful, vigorous, energetic, lively (slang)

پیشنهاد کاربران

بپرس