peppery

/ˈpepəri//ˈpepəri/

معنی: تند، با روح، تند و تیز، گرم، فلفلی، فلفل دار
معانی دیگر: (مجازی) تند و تیز، سوزان، فلفل مانند، پرادویه، پرفلفل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: pepperiness (n.)
(1) تعریف: seasoned with or as if with pepper; spicy.
مشابه: spicy

- Jambalaya is a peppery dish.
[ترجمه گوگل] جامبالایا یک غذای فلفلی است
[ترجمه ترگمان] Jambalaya یه غذای فلفل نمکی هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of, relating to, or like pepper.

- This sauce has a peppery flavor.
[ترجمه گوگل] این سس طعم فلفلی دارد
[ترجمه ترگمان] این سس طعم تند و فلفلی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: easily angered; hot-headed.
مشابه: choleric

- Be careful what you say; he has a peppery disposition.
[ترجمه گوگل] حواست باشه چی میگی؛ او خلق و خوی فلفلی دارد
[ترجمه ترگمان] مواظب باش چی میگی، یه فلفل نمکی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: sharp or biting.

- We could hear the neighbors having another peppery argument.
[ترجمه گوگل] می‌توانستیم بشنویم که همسایه‌ها مشاجره‌های تند دیگری دارند
[ترجمه ترگمان] صدای جر و بحث همسایه ها شنیده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his peppery style of writing
سبک تند و تیز نگارش او

2. This salad has a sharp peppery flavour.
[ترجمه گوگل]این سالاد طعم فلفلی تند دارد
[ترجمه ترگمان] این سالاد طعم تندی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He was a famously peppery lawyer.
[ترجمه گوگل]او یک وکیل معروف بود
[ترجمه ترگمان]او یک وکیل معروف و فلفلی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I could smell its peppery, pungent scent from where I stood.
[ترجمه گوگل]از جایی که ایستاده بودم بوی تند و فلفلی آن را حس می کردم
[ترجمه ترگمان]می توانستم بوی تند و تند آن را از جایی که ایستاده بودم استشمام کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lupins for her had a peppery smell, bracken a smell of the sea.
[ترجمه گوگل]لوپین برای او بوی فلفلی داشت، بوی دریا را می‌سوزاند
[ترجمه ترگمان]بوی تند دریا به مشامش رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The addition of the peppery radishes is a new twist on the classic idea of using baby turnips.
[ترجمه گوگل]افزودن تربچه های فلفلی، تغییر جدیدی در ایده کلاسیک استفاده از شلغم بچه است
[ترجمه ترگمان]علاوه بر تربچه که به نظر می رسید، یک تغییر جدید در ایده کلاسیک استفاده از بچه شلغم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These are both very peppery, but the full effect is often not realised until you swallow.
[ترجمه گوگل]این هر دو بسیار فلفلی هستند، اما اثر کامل اغلب تا زمانی که قورت ندهند، مشخص نمی شود
[ترجمه ترگمان]اینها هر دو خیلی فلفلی هستند، اما تاثیر کامل تا زمانی که شما قورت نمی دهید هنوز تحقق نیافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What sort of food would you like, peppery taste or sweet taste?
[ترجمه گوگل]چه نوع غذایی را دوست دارید، طعم فلفلی یا طعم شیرین؟
[ترجمه ترگمان]چه نوع غذایی دوست داری، فلفل نمکی یا مزه شیرین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was a peppery little lieutenant j . g . from Philadelphia named Samtow.
[ترجمه گوگل]او یک ستوان کوچک فلفلی بود g از فیلادلفیا به نام Samtow
[ترجمه ترگمان]او یک ستوان little و فلفلی بود گرم از فیلادلفیا به نام Samtow
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sole accept gives flower of crossed grain, peppery eye, sesame seed, double Long Qiangzhu Feng Chaoyang.
[ترجمه گوگل]تنها قبول می دهد گل دانه ضربدری، چشم فلفلی، دانه کنجد، دو لانگ Qiangzhu فنگ چائویانگ
[ترجمه ترگمان]Sole accept گل گندم را می پذیرند، چشم peppery، کنجد دار، double Long فنگ Chaoyang
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The radish was old and coarse and so peppery that tears started in her eyes.
[ترجمه گوگل]تربچه کهنه و درشت و آنقدر فلفلی بود که اشک در چشمانش حلقه زد
[ترجمه ترگمان]تربچه کهنه و خشن و تند بود که اشک از چشمانش سرازیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. West African plant bearing pungent peppery seeds.
[ترجمه گوگل]گیاه غرب آفریقا که دارای دانه های فلفلی تند است
[ترجمه ترگمان]گیاه افریقای غربی که دانه های فلفل تند و فلفلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The peppery rye is from fields one can see across the lake and aged in casks that held local fortified wine.
[ترجمه گوگل]چاودار فلفلی از مزارعی است که می توان در سراسر دریاچه دید و در چلیک هایی که شراب غنی شده محلی در آن نگهداری می شود، پیر شده است
[ترجمه ترگمان]چاودار سبز از مزارع است که می توان آن را در میان دریاچه مشاهده کرد و در casks که شراب مستحکم محلی را حفظ کرده بود، پیر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Now that is the way to write - peppery and to the point.
[ترجمه گوگل]اکنون این راه برای نوشتن است - فلفلی و دقیق
[ترجمه ترگمان]حالا که این روش نوشتن - فلفلی و به the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تند (صفت)
caustic, abrupt, sudden, spicy, steep, fast, sharp, harsh, sour, tart, acrid, acrimonious, acute, hot, keen, quick, mercurial, brisk, heady, headlong, inflammable, rapid, tempestuous, snappy, peppery, arrowy, rattling, biting, nipping, bitter, virulent, rash, violent, intensive, discourteous, transient, crusty, pungent, hasty, racy, rath, rathe, mordacious, prestissimo, presto, snippy, temerarious, wing-footed

با روح (صفت)
animate, brisk, airy, soulful, snappy, spunky, slashing, fresh, lively, animated, allegro, heartsome, peppery, breathy, racy, warm-blooded

تند و تیز (صفت)
ardent, stringent, astringent, spiky, nippy, peppery

گرم (صفت)
ardent, hot, ebullient, warm, peppery, thermal, muggy, warmish, perfervid

فلفلی (صفت)
peppery, precocious

فلفل دار (صفت)
peppery

تخصصی

[صنایع غذایی] فلفل دار، تند، تند وتیز، گرم، باروح

انگلیسی به انگلیسی

• spicy, piquant; peppered; sharp-tempered, irritable
food that is peppery has a strong taste of pepper.
if you describe someone as peppery, you mean that they are irritable and bad-tempered.

پیشنهاد کاربران

بپرس