penetrative

/ˈpenɪtrətɪv//ˈpenɪtrətɪv/

معنی: نافذ، وابسته به نفوذ کردن
معانی دیگر: نافذ، وابسته به نفوذ کردن

جمله های نمونه

1. Mass Media has the penetrative influence on adolescent, so the adolescent's contact to it determines the features and tendency of the Adolescent Subculture.
[ترجمه گوگل]رسانه های جمعی تأثیر نافذی بر نوجوان دارند، بنابراین ارتباط نوجوان با آن، ویژگی ها و گرایش خرده فرهنگ نوجوان را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]رسانه های گروهی بیش ترین تاثیر را بر نوجوانان دارند، بنابراین ارتباط نوجوان با آن، ویژگی ها و گرایش نوجوانان نوجوان را مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Penetrative properties and speed acknowledged in the light of the chlorpyrifos in some different controlled time.
[ترجمه گوگل]ویژگی‌های نفوذ و سرعت در پرتو کلرپیریفوس در زمان‌های مختلف کنترل‌شده تایید شده است
[ترجمه ترگمان]ویژگی های penetrative و سرعت در نور the در برخی از زمان کنترل شده متفاوت تایید شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Brain physics movement is mutual difference, mutual penetrative, mutual invert but can not be mutual fungible.
[ترجمه گوگل]حرکت فیزیک مغز تفاوت متقابل، متقابل نافذ، معکوس متقابل است، اما نمی تواند متقابل قابل تعویض باشد
[ترجمه ترگمان]جنبش فیزیک مغزی، تفاوت متقابل، penetrative متقابل، معکوس کردن متقابل است، اما نمی تواند fungible متقابل باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Very soon, however, his look became keen and penetrative.
[ترجمه گوگل]اما خیلی زود نگاهش تیزبین و نافذ شد
[ترجمه ترگمان]با این حال، خیلی زود نگاهش تیز و penetrative شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Penetrative puncture resulted in a faster decrease in disc height, lower glycosaminoglycan content, and higher grades of histologic degeneration.
[ترجمه گوگل]سوراخ کردن نفوذی منجر به کاهش سریعتر ارتفاع دیسک، محتوای گلیکوزامینوگلیکان کمتر و درجات بالاتر تخریب بافتی شد
[ترجمه ترگمان]puncture penetrative منجر به کاهش سریع تر ارتفاع دیسک، محتوای glycosaminoglycan پایین تر و درجات بالاتر از انحطاط histologic شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. One last thing: not enjoying your first penetrative experience does not necessarily mean you will not enjoy your next, including first sexual intercourse when you are ready.
[ترجمه گوگل]نکته آخر: لذت نبردن از اولین تجربه دخول خود لزوماً به این معنی نیست که از بعد از آن لذت نخواهید برد، از جمله اولین رابطه جنسی در زمانی که آماده باشید
[ترجمه ترگمان]آخرین نکته: لذت بردن از اولین تجربه penetrative لزوما به این معنا نیست که وقتی آماده هستید از زندگی بعدی تان لذت نخواهید برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The penetrative and explosive force that China has in facing globalization is enormous.
[ترجمه گوگل]نیروی نفوذ و انفجاری که چین در مواجهه با جهانی شدن دارد بسیار زیاد است
[ترجمه ترگمان]نیروی penetrative و explosive که چین در مواجهه با جهانی شدن دارد بسیار عظیم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A toxic penetrative spray applied to the surface.
[ترجمه گوگل]یک اسپری نافذ سمی روی سطح اعمال می شود
[ترجمه ترگمان]اسپری خنک کننده سمی به سطح اعمال می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is because thick lithosphere will tend to be more resistant to the effects of heat conduction and penetrative magmatism.
[ترجمه گوگل]این به این دلیل است که لیتوسفر ضخیم در برابر اثرات هدایت گرما و ماگماتیسم نفوذی مقاومت بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان]این به این دلیل است که lithosphere ضخیم تمایل دارند نسبت به اثرات رسانش گرمایی و penetrative magmatism مقاوم باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The gunpowder weapons may have a lower range but their extra penetrative power makes them especially useful against heavily armoured foes.
[ترجمه گوگل]سلاح‌های باروتی ممکن است برد کمتری داشته باشند، اما قدرت نفوذ بیشتر آن‌ها را به ویژه در برابر دشمنان زره‌دار بسیار مفید می‌سازد
[ترجمه ترگمان]سلاح های باروت ممکن است محدوده پایینی داشته باشند اما قدرت penetrative آن ها، آن ها را به خصوص در برابر دشمنان مسلح دشمن مفید می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Andy Saville, a bargain £150,000 buy from Hartlepool last season, was the player to prosper from Peschisllibo's penetrative play.
[ترجمه گوگل]اندی ساویل، خریدی مقرون به صرفه 150000 پوندی از هارتلپول در فصل گذشته، بازیکنی بود که از بازی نافذ Peschisllibo موفق شد
[ترجمه ترگمان]اندی Saville، با خرید ۱۵۰،۰۰۰ پوند از Hartlepool در فصل گذشته، بازیکن آن بود که از بازی penetrative Peschisllibo سود برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I had boyfriends, but always drew the line at penetrative sex.
[ترجمه گوگل]من دوست پسر داشتم، اما همیشه در رابطه جنسی نافذ خط می کشیدم
[ترجمه ترگمان]من دوست پسر داشتم ولی همیشه خط سکس رو می کشیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Though clitoral orgasm is easy to achieve, most women want to experience penetrative orgasm.
[ترجمه گوگل]اگرچه رسیدن به ارگاسم کلیتورال آسان است، اما بیشتر زنان مایلند ارگاسم نافذ را تجربه کنند
[ترجمه ترگمان]اگر چه رسیدن به orgasm آسان است اما اغلب زنان می خواهند orgasm penetrative را تجربه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Although water molecules may pass through the cell membranes in a simple penetrative diffusion mode, this diffusion velocity is very slow.
[ترجمه گوگل]اگرچه مولکول های آب ممکن است در یک حالت نفوذ نفوذی ساده از غشای سلولی عبور کنند، این سرعت انتشار بسیار کند است
[ترجمه ترگمان]اگر چه مولکول های آب ممکن است از غشا سلولی عبور کنند، این سرعت انتشار خیلی کند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. RA 1535 forms a transparent, thin, middle-hard and non-sticky film. It has good penetrative, adhesive and polishing properties.
[ترجمه گوگل]RA 1535 یک لایه شفاف، نازک، سخت متوسط ​​و غیر چسبنده را تشکیل می دهد خاصیت نفوذ کنندگی، چسبندگی و پولیش خوبی دارد
[ترجمه ترگمان](RA)یک فیلم شفاف، نازک، متوسط و غیر چسبنده را شکل می دهد آن دارای ویژگی های خوب، چسب زخم و تمیز کردن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نافذ (صفت)
pervasive, dominant, incisive, trenchant, predominant, penetrating, penetrative, penetrant, influent

وابسته به نفوذ کردن (صفت)
penetrative

انگلیسی به انگلیسی

• permeative; shrewd, cunning; sharp, piercing

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : penetrate
اسم ( noun ) : penetration
صفت ( adjective ) : penetrating / penetrable / penetrative
قید ( adverb ) : _
در این متن که مربوط به تجاوز جنسی است دخول معنی بهتری میده تا نافذ یا نفوذ:
the definition of rape to include all forms of sexual violence: penetrative
acts ( oral, anal, vaginal ) , including the use of objects/weapons/fingers
دخول

بپرس