اسم ( noun )
• : تعریف: a cause of irritation or annoyance.
• مترادف: annoyance, gripe, headache, nuisance, pain, vexation
• مشابه: b�te noire, bother, grievance, hassle, irritant, thorn, tribulation
• مترادف: annoyance, gripe, headache, nuisance, pain, vexation
• مشابه: b�te noire, bother, grievance, hassle, irritant, thorn, tribulation
- Seeing people waste food was one of my mother's greatest peeves.
[ترجمه گوگل] دیدن مردم که غذا را هدر می دهند یکی از بزرگترین ناراحتی های مادرم بود
[ترجمه ترگمان] دیدن کسانی که غذا را هدر می دهند یکی از بزرگ ترین peeves مادر من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیدن کسانی که غذا را هدر می دهند یکی از بزرگ ترین peeves مادر من بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This picky new rule was a peeve of everyone whom it affected.
[ترجمه گوگل] این قاعده جدید سختگیرانه همه کسانی را که تحت تأثیر قرار میداد، آزار میداد
[ترجمه ترگمان] این قانون picky a از هر کسی بود که تحت تاثیر قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قانون picky a از هر کسی بود که تحت تاثیر قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: peeves, peeving, peeved
حالات: peeves, peeving, peeved
• : تعریف: to annoy or irritate; vex.
• مترادف: annoy, bother, bug, gripe, irk, irritate, miff, nettle, tee off, vex
• مشابه: aggravate, discompose, exasperate, madden, pique, plague, rasp, rile, ruffle, try
• مترادف: annoy, bother, bug, gripe, irk, irritate, miff, nettle, tee off, vex
• مشابه: aggravate, discompose, exasperate, madden, pique, plague, rasp, rile, ruffle, try
- By the slight frown on his face, it was clear the decision had peeved him.
[ترجمه سارا] با اخم اندکی که روی صورتش بود، واضح بود که آن تصمیم او را آزرده است.|
[ترجمه گوگل] با اخم خفیفی روی صورتش، مشخص بود که این تصمیم او را ناراحت کرده بود[ترجمه ترگمان] با اخمی که روی صورتش بود، واضح بود که تصمیمش را گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید