peddling

/ˈpedl̩ɪŋ//ˈpedl̩ɪŋ/

معنی: بنجل، جزئی، ناچیز، نا مشخص
معانی دیگر: کم اهمیت، بیهوده

جمله های نمونه

1. He worked as a door-to-door salesman peddling cloths and brushes.
[ترجمه گوگل]او به عنوان فروشنده خانه به خانه مشغول دستفروشی پارچه و برس بود
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فروشنده در خانه کار می کرد و لباس ها و brushes را می فروخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He has been peddling from house to house for weeks.
[ترجمه گوگل]هفته هاست که خانه به خانه دستفروشی می کند
[ترجمه ترگمان]چند هفته است که از خانه به خانه می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They were accused of peddling drugs .
[ترجمه گوگل]آنها متهم به خرید و فروش مواد مخدر بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به فروش مواد مخدر متهم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He travels around, peddling his wares.
[ترجمه گوگل]او به اطراف سفر می کند و اجناس خود را دستفروشی می کند
[ترجمه ترگمان]او به اطراف سفر می کند و کالای او را به فروش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The war against drug peddling is all about cash.
[ترجمه گوگل]جنگ با فروش مواد مخدر تماماً پول نقد است
[ترجمه ترگمان]جنگ علیه فروش مواد مخدر تماما در مورد پول نقد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She and her husband went to prison for peddling drugs.
[ترجمه گوگل]او و همسرش به جرم فروش مواد مخدر به زندان رفتند
[ترجمه ترگمان]او و شوهرش برای فروش مواد فروش رفته بودند زندان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's the one who's peddling the drugs unlawfully.
[ترجمه گوگل]او کسی است که مواد مخدر را غیرقانونی می‌فروشد
[ترجمه ترگمان]او کسی است که مواد مخدر را به فروش می رساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Belloni started her bakery business by peddling her homemade bread to local stores.
[ترجمه گوگل]بلونی کسب و کار نانوایی خود را با فروش نان خانگی خود به فروشگاه های محلی آغاز کرد
[ترجمه ترگمان]Belloni کار bakery را با فروش نان خانگی خود به فروشگاه های محلی آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Tory critics object that the Church is peddling left-wing politics as a religious message, while failing to assert moral values.
[ترجمه گوگل]منتقدان محافظه‌کار اعتراض می‌کنند که کلیسا سیاست‌های چپ را به‌عنوان یک پیام دینی عرضه می‌کند، در حالی که در اثبات ارزش‌های اخلاقی ناکام است
[ترجمه ترگمان]منتقدان محافظه کار اعتراض دارند که کلیسا از سیاست جناح چپ به عنوان یک پیام مذهبی انتقاد می کند و در عین حال نمی تواند ارزش های اخلاقی خود را ثابت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Others are peddling an assortment of get-rich-quick schemes.
[ترجمه گوگل]دیگران در حال دستفروشی مجموعه ای از طرح های ثروتمند شدن سریع هستند
[ترجمه ترگمان]برخی دیگر در حال فروش مجموعه ای از طرح های سریع و سریع هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Let us stop peddling.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید دستفروشی را متوقف کنیم
[ترجمه ترگمان]کار و فروش را متوقف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This time they are peddling water-filters, but the product is a second-rate consideration.
[ترجمه گوگل]این بار آنها فیلترهای آب را دستفروشی می کنند، اما محصول در درجه دوم مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه ترگمان]این بار آن ها در حال فروش فیلترهای آب هستند، اما این محصول یک بررسی نرخ ثانویه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Councilman Cobb is peddling his idea for a new freeway.
[ترجمه گوگل]عضو شورا، کاب، ایده خود را برای یک بزرگراه جدید مطرح می کند
[ترجمه ترگمان]کاب کری ایده خود را برای یک بزرگراه جدید می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In 1990, peddling himself to the voters as a successful businessman, he was elected governor.
[ترجمه گوگل]در سال 1990 با عرضه خود به رای دهندگان به عنوان یک تاجر موفق، به عنوان فرماندار انتخاب شد
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۹۰، خود را به عنوان یک تاجر موفق به رای دهندگان معرفی کرد، او به عنوان فرماندار انتخاب شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بنجل (اسم)
junky, peddling

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

نا مشخص (صفت)
indeterminate, unlimited, peddling, indistinctive

پیشنهاد کاربران

بپرس