pecuniary

/peˈkjuːniˌeri//pɪˈkjuːnɪəri/

معنی: مالی، پولی، نقدی، جریمه دار
معانی دیگر: وابسته به پول، وابسته به جریمه ی پولی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of, concerning, or consisting of money; financial.

- He never discussed pecuniary matters with his wife, and it was only upon his death that she learned how large his debts were.
[ترجمه گوگل] او هرگز با همسرش در مورد مسائل مالی صحبت نکرد و تنها پس از مرگ او بود که متوجه شد بدهی های او چقدر زیاد است
[ترجمه ترگمان] او هرگز درباره مسائل مالی با همسرش صحبت نمی کرد و فقط به خاطر مرگ او بود که یاد گرفته بود که debts چقدر بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. pecuniary problems
مسائل پولی

2. a pecuniary offense
تخلفی که جریمه ی پولی دارد

3. He was trying to get a pecuniary advantage for himself.
[ترجمه گوگل]او سعی می کرد برای خود یک مزیت مالی به دست آورد
[ترجمه ترگمان]او می خواست برای خودش یک امتیاز مالی بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She denies obtaining a pecuniary advantage by deception.
[ترجمه گوگل]او کسب مزیت مالی با فریب را انکار می کند
[ترجمه ترگمان]او از به دست آوردن یک مزیت معنوی از طریق فریب دادن خودداری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Professional and pecuniary plans meet with success so long as you know what you're aiming for and don't let others undermine you.
[ترجمه گوگل]برنامه‌های مالی و حرفه‌ای با موفقیت روبرو می‌شوند تا زمانی که بدانید هدفتان چیست و اجازه ندهید دیگران شما را تضعیف کنند
[ترجمه ترگمان]برنامه های مالی و مالی تا زمانی که شما بدانید قصد دارید چه چیزی را دنبال کنید و اجازه ندهید دیگران شما را خراب کنند، با موفقیت دیدار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Along with the carrot of pecuniary reward must go the stick of personal economic disaster.
[ترجمه گوگل]همراه با هویج پاداش مالی باید چوب فاجعه اقتصادی شخصی برود
[ترجمه ترگمان]در کنار هویج یک پاداش مالی باید به عنوان یک فاجعه اقتصادی شخصی باقی بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The plaintiffs' loss of business was pecuniary or economic damage.
[ترجمه گوگل]از دست دادن تجارت شاکیان خسارت مالی یا اقتصادی بوده است
[ترجمه ترگمان]شاکیان متحمل زیان مالی یا خسارت اقتصادی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If the judge has a pecuniary interest in the outcome of a case then he is absolutely barred from hearing it.
[ترجمه گوگل]اگر قاضی در نتیجه دعوی منفعت مالی داشته باشد، مطلقاً از رسیدگی منع می شود
[ترجمه ترگمان]اگر قاضی در مورد یک پرونده سود مالی داشته باشد، از شنیدن آن منع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Their pecuniary interests were probably greater than their antiquarian ones, and their errors were written up by the historian.
[ترجمه گوگل]منافع مالی آنها احتمالاً بیشتر از منافع باستانی آنها بوده است و اشتباهات آنها توسط مورخ نوشته شده است
[ترجمه ترگمان]علایق مالی آن ها احتمالا بیش از آثار باستانی their بود، و اشتباه ات آن ها توسط مورخ نگاشته شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It need not be a pecuniary advantage.
[ترجمه گوگل]لازم نیست مزیت مالی باشد
[ترجمه ترگمان]این یک نفع مالی نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The reason for breaking our vows were pecuniary and made financial sense.
[ترجمه گوگل]دلیل شکستن عهد ما مالی و منطقی بود
[ترجمه ترگمان]دلیل شکستن پیمان ما مالی و تامین مالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Crimes of pecuniary indecency have become standard corporate conduct.
[ترجمه گوگل]جرایم منافی عفت مالی به رفتار استاندارد تبدیل شده است
[ترجمه ترگمان]جرائمی که از جرائم اقتصادی یه رفتار استاندارد داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The accused was charged with obtaining a pecuniary advantage by deception.
[ترجمه گوگل]متهم به کسب منفعت مالی با فریب متهم شد
[ترجمه ترگمان]متهم به اخذ یک مزیت معنوی با فریب متهم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no definition of pecuniary interest in the legislation.
[ترجمه گوگل]هیچ تعریفی از نفع مالی در قانون وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ تعریفی از منافع مالی در این قانون وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مالی (صفت)
financial, fiscal, pecuniary

پولی (صفت)
venal, pocket, pecuniary, monetary

نقدی (صفت)
pocket, pecuniary

جریمه دار (صفت)
pecuniary

تخصصی

[حقوق] پولی، نقدی، مالی

انگلیسی به انگلیسی

• of or relating to money, financial
pecuniary means concerning or involving money; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس