peculiarity

/pɪˌkjuːliˈerəti//pɪˌkjuːlɪˈærɪti/

معنی: خاصیت، غرابت، خصوصیات، صفت عجیب و غریب، حالت ویژگی
معانی دیگر: (به ویژه عادت یا طبع) منحصر به شخص به خصوص، مختص، ویژه، صفت مشخصه، ویژگی، خصوصیت عجیب و غریب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: peculiarities
(1) تعریف: the state or fact of being odd or strange.
مترادف: eccentricity, oddity, queerness, strangeness
مشابه: irregular, kinkiness

- His peculiarity was quickly noticed.
[ترجمه گوگل] ویژگی او به سرعت مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] این ویژگی بسیار زود توجه او را جلب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a distinctive or uncommon quality or aspect.
مترادف: idiosyncrasy, quirk, singularity
مشابه: anomaly, characteristic, earmark, feature, kink, specialty, twist

- This murder case has several peculiarities.
[ترجمه گوگل] این پرونده قتل چند ویژگی دارد
[ترجمه ترگمان] این پرونده قتل چند تا ویژگی های خاصی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: something odd or strange.
مترادف: crotchet, eccentricity, oddity, quirk, singularity
مشابه: aberration, anomaly, disparity, irregular, irregularity, kink, odd, rarity, twist

- a peculiarity in the design
[ترجمه گوگل] یک ویژگی خاص در طراحی
[ترجمه ترگمان] یک ویژگی خاص در طراحی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. It is the peculiarity of knowledge that those who really thirst for it always get it.
[ترجمه گوگل]این ویژگی دانش است که کسانی که واقعاً تشنه آن هستند همیشه آن را به دست می آورند
[ترجمه ترگمان]این خاصیت علم است که کسانی که تشنه آن هستند همیشه آن را می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The lack of a written constitution is a peculiarity of the British political system.
[ترجمه گوگل]فقدان قانون اساسی مکتوب از ویژگی های نظام سیاسی بریتانیا است
[ترجمه ترگمان]فقدان یک قانون اساسی نوشتاری، یکی از ویژگی های نظام سیاسی بریتانیا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. These small spiced cakes are a peculiarity of the region.
[ترجمه گوگل]این کیک های ادویه دار کوچک از ویژگی های منطقه است
[ترجمه ترگمان]این کیک های کوچک پر ادویه یکی از ویژگی های منطقه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. You couldn't help but be aware of the peculiarity of the situation.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانستید از ویژگی های موقعیت آگاه نباشید
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی کمک کنی، اما از این وضعیت آگاه باش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I noticed a certain peculiarity about his appearance.
[ترجمه گوگل]من متوجه یک ویژگی خاص در ظاهر او شدم
[ترجمه ترگمان]از ظاهرش یک ویژگی خاصی تشخیص دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was well aware of the peculiarity of her own situation.
[ترجمه گوگل]او به خوبی از وضعیت خاص خود آگاه بود
[ترجمه ترگمان]از ویژگی وضع خودش آگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. A sharp ringing in the ears is a peculiarity of the disease.
[ترجمه گوگل]صدای زنگ شدید در گوش از ویژگی های این بیماری است
[ترجمه ترگمان]یک زنگ تیز در گوش یک ویژگی بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Joe's other peculiarity was that he was constantly munching hard candy.
[ترجمه گوگل]ویژگی دیگر جو این بود که مدام آب نبات سفت می خورد
[ترجمه ترگمان]خاصیت دیگر جو این بود که او دائما candy را می جوید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Each country has its own peculiarity.
[ترجمه گوگل]هر کشوری ویژگی های خاص خود را دارد
[ترجمه ترگمان]هر کشور خاصیت خاص خودش را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pouches are a peculiarity of marsupials.
[ترجمه گوگل]کیسه ها از ویژگی های کیسه داران هستند
[ترجمه ترگمان]pouches یک خاصیت marsupials است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Not to mention the peculiarity of their lack of spacesuits when crossing from a passenger pod to a ship's airlock.
[ترجمه گوگل]ناگفته نماند که در هنگام عبور از یک غلاف مسافر به قفل هوایی کشتی، به ویژگی کمبود لباس فضایی آنها اشاره نکنیم
[ترجمه ترگمان]نه برای این که این خاصیت lack را داشته باشد که هنگام عبور از یک سفینه از یک سفینه به اتاق هوا عبور می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The only beneficial peculiarity of environment was the sense of detachment from the outside world.
[ترجمه گوگل]تنها ویژگی مفید محیط، احساس جدایی از دنیای بیرون بود
[ترجمه ترگمان]تنها خاصیت مفید محیط، مفهوم جدایی از دنیای بیرون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. In this lay the historical peculiarity of the capitalist mode of production.
[ترجمه گوگل]ویژگی تاریخی شیوه تولید سرمایه داری در این امر نهفته است
[ترجمه ترگمان]در این میان، ویژگی تاریخی نوع سرمایه داری تولید وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He too had this hereditary peculiarity.
[ترجمه گوگل]او نیز این ویژگی ارثی را داشت
[ترجمه ترگمان]او نیز این خاصیت موروثی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Utilizing the linearity peculiarity of the exciting current of magnetic powder brake and brake moment, the closed loop control system is designed.
[ترجمه گوگل]با استفاده از ویژگی خطی بودن جریان هیجان انگیز ترمز پودر مغناطیسی و ممان ترمز، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]با استفاده از ویژگی های خطی جریان هیجان انگیز جریان هیجان انگیز روغن مغناطیسی و گشتاور ترمز، سیستم کنترل حلقه بسته طراحی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خاصیت (اسم)
nature, character, use, cachet, property, feature, trait, peculiarity

غرابت (اسم)
eccentricity, singularity, originality, curiosity, strangeness, weirdness, quirkiness, peculiarity, queerness, freakery, kink

خصوصیات (اسم)
friendship, feature, particular, specifications, intimacy, peculiarity, particularity

صفت عجیب و غریب (اسم)
peculiarity

حالت ویژگی (اسم)
peculiarity

تخصصی

[ریاضیات] به طور خاص، به خصوص، به طور مجزا، غیر معمول، به طور مستقل، انفرادا، خصوصیات، ویژگی، حالت ویژگی، غرابت، کیفیت عجیب غریب بودن

انگلیسی به انگلیسی

• oddness, strangeness
a peculiarity that someone or something has is an individual characteristic or habit, especially an unusual one.
peculiarity is the quality of being strange and sometimes rather unpleasant.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
For instance, someone might have the peculiarity of always wearing mismatched shoes.
In a conversation about personal habits, one might say, “One of my peculiarities is that I always count the number of steps I take. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person might describe their colleague as having the peculiarity of always humming while working.

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-habit/
peculiarity ( noun ) = ویژگی ( مختص کسی یا مکانی ) ، مشخصه یا ویژگی ( عجیب و غریب، غیرعادی ) /نامتعارف/خصوصیت، خصیصه
Definition = چیزی که معمولی برای یک شخص ، گروه یا چیزی است/ ویژگی عجیب یا غیرمعمول بودن ، یا ویژگی یا عادت غیر معمول/
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - the puffin has many peculiarities not shared by other birds.
ماکارو دارای ویژگی های زیادی است که سایر پرندگان از آن بی بهره اند.
2 - You couldn't help but be aware of the peculiarity of the situation.
شما نمی توانید کمک کنید اما از مشخصه موقعیت آگاه باشید .
3 - Well, we all have our little peculiarities, don't we?
خوب ، همه ما ویژگی های جزئی خود را داریم ، اینطور نیست؟
4 - This technique is applicable to a wide variety of crops, but some modifications may be necessary to accommodate the peculiarities of each type.
این تکنیک برای انواع مختلفی از محصولات زراعی قابل استفاده است ، اما ممکن است برخی تغییرات برای تطبیق خصوصیات هر نوع مورد نیاز باشد.


a strange or unusual feature
eccentricity
ویژگی/مشخصه های غیر عادی/غیر معمولی/عجیب و غریب

بپرس