peace

/ˈpiːs//piːs/

معنی: سازش، ارامش، اشتی، سلامت، سلامتی، صلح، صلح و صفا
معانی دیگر: همباشی، نبودن جنگ، قرارداد صلح، توافقنامه ی صلح، دوران صلح، نظم و آرامش، نظم عمومی، آشتی، همسازی، الفت، همدلی، راحتی خیال (peace of mind هم می گویند)، آسودگی، سکوت، آرامش، آرامبخشی، آرام شدن، ساکت شدن (معمولا به صورت امر)، رودخانه ی پیس (در شمال غربی کانادا)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
عبارات: hold one's peace
(1) تعریف: a state of freedom from war or hostility.
مترادف: concord, peacetime
متضاد: conflict, unrest, war
مشابه: accord, amity, calm, order, quiet, rapport

(2) تعریف: a state of quiet, serenity, or tranquillity.
مترادف: calm, quiet, quietude, repose, serenity, tranquillity
متضاد: noise, turmoil, unrest
مشابه: amity, comfort, concord, hush, still, stillness

(3) تعریف: (often cap.) an agreement or treaty that ends a war.
مترادف: armistice, truce
مشابه: cease-fire, concord, covenant, entente, treaty

(4) تعریف: freedom from mental strife or worry.
مترادف: calmness, serenity, tranquillity
متضاد: agitation, distress
مشابه: amity, composure, contentment, ease, placidity

(5) تعریف: absence of civil disturbance or disorder.
مترادف: calm, order, quiet
متضاد: disorder, dissension
مشابه: amity, concord, tranquillity
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: be quiet! keep still!
مترادف: hist, hush, sh, shush, silence

جمله های نمونه

1. peace and order were finally restored in the town
بالاخره دوباره نظم و آرامش در شهر برقرار شد.

2. peace be with you
سلام بر تو (شما)،درود،الهی قرین صلح و آرامش باشی

3. peace shall efface the memory of this terrible war
صلح خاطره ی این جنگ وحشت زا را خواهد سترد.

4. peace talks were recessed until next week
مذاکرات صلح تا هفته آینده تعطیل شد.

5. peace terms were dictated to the defeated germany
شرایط صلح به آلمان شکست خورده تحمیل شد.

6. peace treaty
پیمان صلح

7. peace versus war
صلح در مقایسه با جنگ

8. peace was preceded by long negotiations
پس از مذاکرات طولانی صلح شد.

9. peace be with you!
(قدیمی) خداحافظ !،بسلامت !

10. a peace march
راه پیمایی برای صلح

11. a peace of 50 years
یک دوران صلح 50 ساله

12. a peace offer
پیشنهاد صلح

13. a peace treaty
پیمان صلح

14. honorable peace terms
شرایط صلح شرافتمندانه

15. inner peace
آرامش باطنی

16. international peace and concord
صلح و توافق بین المللی

17. inward peace
آرامش درونی

18. lasting peace
صلح پایدار

19. the peace of sky and mountain
آرامش آسمان و کوه

20. the peace of the woods
آرامش جنگل

21. the peace prize along with its diploma was presented to her
جایزه ی صلح به همراه گواهی نامه ی آن به او تقدیم شد.

22. the peace talks lasted two weeks
مذاکرات صلح دو هفته طول کشید.

23. at peace
1- در حال صلح،فارغ از جنگ 2- آرام،درآرامش،آسوده

24. in peace
در صلح،در صلح و صفا،باآسودگی

25. make peace
1- صلح کردن،به جنگ پایان دادن 2- آشتی کردن

26. a great peace rally
فراخوان بزرگ برای صلح

27. a separate peace treaty
قرارداد صلح جداگانه

28. a stable peace
صلح پایدار

29. an ignominious peace treaty
قرارداد صلح ننگ آور

30. now that peace reigns over the night
اکنون که آرامش بر شب حکفرماست

31. steps toward peace
گام هایی به سوی صلح

32. the contained peace of that village
آرامش مطبوع آن دهکده

33. the offered peace plan was rejected
طرح صلح پیشنهاد شده رد شد.

34. they signed peace in the spring of 1918
آنها در بهار 1918 قرارداد صلح را امضا کردند.

35. disturbing the peace
به هم زدن نظم و آرامش همگانی،اختلال نظم

36. keep the peace
نظم عمومی را حفظ کردن،نظم و قانون را رعایت کردن

37. make one's peace with
آشتی کردن با،از در صلح درآمدن

38. an island of peace and tranquility in an ocean of conflict and war
سرزمین صلح و آرامش در اقیانوسی از کشمکش و جنگ

39. exploratory discussions about peace
مذاکرات مقدماتی درباره ی صلح

40. his longing for peace and solitude
آرزوی او برای آرامش و تنهایی

41. i like the peace and quiet of that farm
از آرامش و سکوت آن روستا خوشم می آید.

42. our dreams of peace were smashed for ever
خواب و خیال های ما در مورد صلح برای همیشه تباه شد.

43. progress in the peace talks is rather promising
پیشرفت مذاکرات صلح امید بخش است.

44. the resumption of peace talks
از سرگیری مذاکرات صلح

45. they live in peace and harmony
آنان در صلح و صفا و هماهنگی زندگی می کنند.

46. to live in peace and tranquility
در صلح و آرامش زیستن

47. to sue for peace
درخواست صلح کردن

48. a conference on world peace
همایشی درباره ی صلح جهانی

49. a fifty-year period of peace
یک دوره ی صلح پنجاه ساله

50. a forceful plea for peace
لابه ی موثر برای صلح

51. a threat to world peace
تهدیدی به صلح جهانی

52. god is my only peace
خدا یگانه آرامبخش من است.

53. he wanted to make peace but some hard- liners were against it
او می خواست صلح کند ولی برخی طرفداران سختگیری و خشونت،مخالفت می کردند.

54. her father rests in peace
پدرش به رحمت ایزدی پیوسته است.

55. hollow requirements that encumbered peace negotiators
الزامات پوچی که دست و پای مذاکره کنندگان صلح را بسته بود

56. in the train of peace came industry and the arts
به دنبال صلح،صنعت و هنر پدید آمد.

57. let us walk in peace
بگذارید روش صلح آمیزی داشته باشیم.

58. local wars imperil world peace
جنگ های محلی صلح جهانی را به خطر می اندازند.

59. the abragation of the peace treaty
لغو قرارداد صلح

60. the conclusion of the peace treaty
بستن قرار داد صلح

61. the outlook for a peace treaty is not promising
احتمال (عقد) قرارداد صلح نویدبخش نیست.

62. the thorny road to peace
راه پر مانع رسیدن به صلح

63. these events preclude the peace agreement from being signed
این رویدادها مانع عقد قرار داد صلح می شوند.

64. hold (or keep) one's peace
سکوت کردن،دم برنیاوردن

65. a tense period of illusory peace
دوران پرتنش صلح واهی

66. he is now resting in peace
او اکنون فوت کرده است.

67. he steered the country toward peace and prosperity
او کشور را به سوی صلح و رونق رهبری کرد.

68. in order to promote world peace
به منظور گسترش صلح جهانی

69. in the interest of world peace
به خاطر صلح جهانی

70. people want to live in peace and quiet
مردم می خواهند در صلح و آرامش زندگی کنند.

مترادف ها

سازش (اسم)
accord, accordance, agreement, compromise, peace, collusion, complot, amity

ارامش (اسم)
composure, peace, calm, quiet, solace, calmness, silence, pacification, equilibrium, repose, lull, quietness, tranquility, serenity, placidity, quietude, taciturnity

اشتی (اسم)
peace, reconciliation, conciliation, placation, detente

سلامت (اسم)
peace, security, health, safety

سلامتی (اسم)
peace, security, health

صلح (اسم)
peace, pax

صلح و صفا (اسم)
peace

انگلیسی به انگلیسی

• state of not being at war; silence, quietness; tranquility
peace is a state of undisturbed quiet and calm.
when there is peace in a country it is not involved in a war.
if there is peace among a group of people, they live or work together in a friendly way and do not quarrel.

پیشنهاد کاربران

نشان دادن انگشتان به حالت V
بدرود.
خدافظ.
به درود
صلح، آرامش
مثال: We all long for peace in the world.
همه ما به دنبال صلح در جهان هستیم.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
peace: صلح، آرامش
peace be upon him
توافق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : pacify
✅️ اسم ( noun ) : peace / peacefulness / pacifism / pacifist / pacification
✅️ صفت ( adjective ) : peaceful / peaceable / pacifist / pacific
✅️ قید ( adverb ) : peacefully / peaceably
!!!!What the hell
اونpiece که معنی قطعه میده اینpeace چرا علکی ترجمه میکنی اقا؟؟؟
صلح
اشتی you're my peace
تو ارامش منی Mona
I dońt have inner peace
من ارامش درونی ندارم
به معنی ارامش میشه داخل این جمله
Vaiting For peace
may they rest in peace: روحشان قرین رحمت باد, خدا رحمتشان کند, خدا بیامرزدشون
به سلامت ( برای خداحافظی )
آرامش و صلح ( بین دو کشور ) و یا آرامش مکان ( جنگل و. . . *
I want to die in peace :من میخواهم در آرامش بمیرم .
سازگاری
مصالحه
آرامش . اشتی✌🏻
آسوده
calm or quiet
صلح😄
Make one's peace with something
سازش، ارامش، اشتی، سلامت، سلامتی، صلح، صلح و صفا

آرامش
Make one's peace with something
- پذیرفتن ( یک اتفاق حادثه تلخ. . . )
کنار آمدن با ( یک اتفاق حادثه تلخ. . . )
- آشتی کردن !

پذیرفتن
صلح
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس