تاوان چیزی را دادن.
مثال
You will pay the price for that
تاوانش را پس خواهی داد.
مثال
تاوانش را پس خواهی داد.
تاوان دادن
I spent ten hours doing nothing and now i am paying the price. I'm behind with my work and have to finish it up until tomorrow.
من ده ساعت رو به بیکاری گذروندم و الان دارم تاوانش رو میدم. از کارم عقب افتادم و باید تا فردا تمومش کنم.
من ده ساعت رو به بیکاری گذروندم و الان دارم تاوانش رو میدم. از کارم عقب افتادم و باید تا فردا تمومش کنم.
ازپیامدهای کار کسی رنج بردن
1. تجربه کردن پیامدهای اعمال یا اعمال نادرست خود.
مثال:
2. پرداخت بهایی که برای کالا یا خدمات خواسته شده است. ( معمولاً به معنای بالا بودن قیمت است. )
مثال:
If this is the quality of goods that you require, you will have to pay the price.
مثال:
2. پرداخت بهایی که برای کالا یا خدمات خواسته شده است. ( معمولاً به معنای بالا بودن قیمت است. )
مثال:
بهای چیزی را پس دادن
تجربه کردن نتایج ناخوشایند چیزی
تقاص پس دادن،
تاوان پس دادن،
نتیجه ی ( کار - اعمال - انتخاب ) خود را دیدن،
مجازات شدن
مجازات کردن
تقاص گرفتن