اصطلاح )
بابت چیزی هزینه زیادی پرداخت کردن، مغبون شدن ( در خرید چیزی ) ، بهای سنگینی پرداخت کردن، بسیار گران تمام شدن، به قیمت خون کسی بها پرداختن و. . .
. I hate to have to pay an arm and a leg for a tank of gas
... [مشاهده متن کامل]
متنفرم از این که مجبورم بابت یه باک بنزین هزینه زیادی پرداخت کنم
مترادف با اصطلاح
To pay through the nose
Cost an arm and a leg
Cost dearly
بابت چیزی هزینه زیادی پرداخت کردن، مغبون شدن ( در خرید چیزی ) ، بهای سنگینی پرداخت کردن، بسیار گران تمام شدن، به قیمت خون کسی بها پرداختن و. . .
... [مشاهده متن کامل]
متنفرم از این که مجبورم بابت یه باک بنزین هزینه زیادی پرداخت کنم
مترادف با اصطلاح