pause

/ˈpɒz//pɔːz/

معنی: وقفه، مکی، سکوت، توقف، درنگ، مکی کردن
معانی دیگر: مکث، مولش، درنگ کردن، تردید کردن، مکث کردن، بازایستادن، مولیدن، (با: on یا upon) توقف کردن، (در جایی) باقی ماندن، (موسیقی) طولانی کردن نت یا مکث (بنا به سلیقه ی رهبر سمفونی)، (معانی بیان) رجوع شود به: caesura، مکک، مکک کردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a temporary stop.
مترادف: abeyance, break, halt, hiatus, intermission, interval, letup, suspension
مشابه: breather, catch, cessation, interim, interruption, lull, recess, respite, stop, time-out

(2) تعریف: a momentary hesitation that emphasizes what one has just said, or that reflects consideration of what one has just heard.
مشابه: caesura, gap, hesitation, wait
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pauses, pausing, paused
مشتقات: pauseless (adj.)
(1) تعریف: to stop or delay temporarily; hesitate.
مترادف: halt, hesitate, intermit, recess, suspend
مشابه: balk, break, delay, interrupt, stop, wait

(2) تعریف: to linger.
مترادف: linger, tarry
مشابه: delay, rest, stay, stop, wait

- They paused for a minute to admire the view.
[ترجمه گوگل] آنها برای تماشای منظره برای یک دقیقه مکث کردند
[ترجمه ترگمان] لحظه ای درنگ کردند تا منظره را تحسین کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. she didn't pause for breath until she reached the top floor
او برای نفس گرفتن مکث نکرد تا رسید به طبقه ی آخر.

2. give (someone) pause
دچار تردید کردن

3. after a long pause she said, "no!"
پس از یک مکث طولانی گفت ((نه !))

4. without a moment's pause
بدون لحظه ای درنگ

5. he dispatched the shishkebab without pause
او چلوکباب را بدون معطلی بالا داد.

6. he talked for two hours without a pause
او بدون وقفه دو ساعت حرف زد.

7. he works from dawn to dusk, nor does he pause for rest
او از سحرگاه تا غروب کار می کند و برای استراحت هم مکث نمی کند.

8. the continuation of the boxing match after a short pause
از سر گیری مشت بازی پس از مکث کوتاه

9. the fear of what might come after death gave hamlet pause
ترس از آنچه که بعد از مرگ خواهد آمد هاملت را به تردید انداخت.

10. Shall we take a pause here?
[ترجمه گوگل]اینجا کمی مکث کنیم؟
[ترجمه ترگمان]باید اینجا مکث کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He came to a pause in reading and then went on reading.
[ترجمه گوگل]او در خواندن مکث کرد و سپس به خواندن ادامه داد
[ترجمه ترگمان]به خواندن ادامه داد و بعد به خواندن ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. We had to pause frequently for breath.
[ترجمه گوگل]مجبور بودیم مکرراً برای نفس کشیدن مکث کنیم
[ترجمه ترگمان]باید چندین بار مکث می کردیم تا نفسی تازه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He made a short pause and then went on reading.
[ترجمه گوگل]مکث کوتاهی کرد و بعد به خواندن ادامه داد
[ترجمه ترگمان]مکث کوتاهی کرد و بعد به خواندن ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After a pause he continued his story.
[ترجمه گوگل]پس از مکثی به داستان خود ادامه داد
[ترجمه ترگمان]پس از اندکی سکوت داستان خود را ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Government sources said there would be no prolonged pause in the war.
[ترجمه گوگل]منابع دولتی گفتند که هیچ وقفه طولانی در جنگ وجود نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]منابع دولتی گفتند که هیچ توقف طولانی در جنگ وجود نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She read the whole text without a pause.
[ترجمه گوگل]او تمام متن را بدون مکث خواند
[ترجمه ترگمان]تمام متن را بدون مکث خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. After a pause, she said 'Yes. '
[ترجمه گوگل]بعد از مکثی گفت: بله '
[ترجمه ترگمان]پس از مکثی گفت: بله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. His words were followed by a pregnant pause.
[ترجمه گوگل]سخنان او با مکثی حامله همراه شد
[ترجمه ترگمان]کلمات او توسط یک مکث حامله به گوش رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. 'We need proof, sir. ' Another pause. Then, 'Very well. '.
[ترجمه گوگل]ما به مدرک نیاز داریم، قربان یک مکث دیگر سپس، 'خیلی خوب '
[ترجمه ترگمان] ما مدرک لازم داریم، قربان یه وقفه دیگه پس، خیلی خوب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وقفه (اسم)
suspension, abeyance, break, pause, interval, hiatus, standstill, cease, paralysis, stick, gap, station, timeout, caesura, chasm, jib, deadlock, desuetude

مکی (اسم)
pause, halt, intermittence, backset, check, breather, cunctation, delay

سکوت (اسم)
pause, calm, still, silence, reticence, mum, quietism, reticency, taciturnity

توقف (اسم)
stop, cessation, suspension, pause, stay, stand, cease, close, syncope, flag stop, holdback, tarriance, stopple

درنگ (اسم)
pause, halt, hesitance, hesitancy, hesitation, haw, tarry, tarriance

مکی کردن (فعل)
break, pause, halt

تخصصی

[سینما] قاب ایستا / قاب ایستایی
[کامپیوتر] فرمان PAUSE
[برق و الکترونیک] وقفه، توقف دادن

انگلیسی به انگلیسی

• cessation, stop, break; intermission, suspension
stop, halt, cease, discontinue
if you pause while you are speaking or doing something, you stop for a short time. verb here but can also be used as a count noun. e.g. she continued after a pause.

پیشنهاد کاربران

⭕ مکث
توقف
مثال: They took a short pause to catch their breath.
آن ها یک توقف کوتاه برای نفس کشیدن گرفتند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
مکث ⏸️⏯️
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: مَکث

⚫ نگارش به خط لاتین: Maks

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیب سلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

pause the video here
ویدیو را اینجا نگهدارید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ویدیو را اینجا متوقف کنید
درنگ کردن
pause ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: مکث 1
تعریف: توقفی در زنجیرۀ گفتار که در مرز واژه‏ها یا گروه‏ها یا جمله‏ها در هنگام انتخاب واژۀ مناسب در پردازش و نوبت‏گیری در گفتمان رخ دهد
توقفیدن.
توقفاندن چیزی.
مکثیدن.
مکثاندن چیزی.
وایساندن چیزی.
نگه داشتن
Please pause the video for a moment.
لطفاً یک لحظه فیلم را نگه دارید.
pause
گُسَست ، آسایه ، آسودار، غُنایه ، غُنود
paws میشه پنجه ( خرس، گربه و . . . )
متوقف شدن. . مکث کردن
مکث کردن

این کلمه در موسیقی به کار میرود به معنای نگه داشتن نت یا آکورد به مدت دلخواه است
پنجه خرس
آرام گرفتن
متوقف شدن

مکث کردن، درنگ کردن، توقف کردن
Pause =stop
درنگ کردن، مکث
مکث کردن
توقف
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس