patter

/ˈpætər//ˈpætə/

معنی: لهجه محلی، تند تند حرف زدن، بطور سریع و رد خواندن، ذکر کردن
معانی دیگر: صدای تپ تپ، صدای چک چک، تپ تپ کردن، چک چک کردن، تق تق کردن، تلپ تلپ کردن، (مثل هنگام نماز و دعا) زیر لبی گفتن، ور ور کردن، پچ پچ کردن، زبان زرگری، زبان حرفه یا گروه بخصوص، زبان پیشه ای، حرف تند و نامفهوم، چرندیات، لفاظی، چاخان کردن، بلغور کردن، دری وری گفتن، نوازش کننده (رجوع شود به: pat)

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: patters, pattering, pattered
(1) تعریف: to make a series of quick, light, tapping sounds.
مشابه: tap

(2) تعریف: to walk or run lightly and quickly.

- The child pattered down the hall.
[ترجمه گوگل] کودک راهرو را با نوازش به راه انداخت
[ترجمه ترگمان] کودک از تالار پایین پرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to patter.
مشابه: tap
اسم ( noun )
• : تعریف: the act or sound of pattering.
مشابه: tap
اسم ( noun )
(1) تعریف: rapid, glib, and often amusing talk, as by a comedian, salesman, auctioneer, or magician.

(2) تعریف: rapid, often meaningless chatter.
مشابه: chatter, jargon

(3) تعریف: the jargon of a particular group.
مشابه: cant
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: patters, pattering, pattered
• : تعریف: to talk rapidly, often in a glib, mechanical, or nonsensical manner.
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to utter in a rapid, mechanical, glib manner.

جمله های نمونه

1. the patter of rain on leaves
صدای چک چک باران بر روی برگ ها

2. the incessant patter of those old communists
چرندیات تمام نشدنی آن کمونیست های پیر

3. the pretentious patter of some sociologists
زبان حرفه ای خودنمایانه ی برخی از جامعه شناسان

4. college students who could patter in english or french
دانشجویان دانشگاه که می توانستند انگلیسی یا فرانسه به هم ببافند

5. You have to learn to resist the sales patter.
[ترجمه گوگل]شما باید یاد بگیرید که در برابر الگوی فروش مقاومت کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید یاد بگیرید که در برابر the فروش مقاومت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We can't wait to hear the patter of tiny feet.
[ترجمه گوگل]ما بی صبرانه منتظر شنیدن صدای پاهای کوچک هستیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی تونیم منتظر بمونیم که صدای پاهای کوچیکی رو بشنویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I heard the rain patter against/on the window.
[ترجمه گوگل]صدای باران را در مقابل/روی پنجره شنیدم
[ترجمه ترگمان]صدای باران را در پنجره شنیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She can't wait for the patter of tiny feet.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند منتظر لقب پاهای کوچک باشد
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند منتظر شنیدن صدای پاهای کوچک باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He heard the patter of feet behind him and turned, his captive slid from his hands like an eel.
[ترجمه گوگل]صدای تکه پاهایش را از پشتش شنید و برگشت، اسیرش مثل مارماهی از دستانش سر خورد
[ترجمه ترگمان]صدای پایی از پشت سرش شنید و چرخید و اسیر دستش را مثل مارماهی از دست او بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A few raindrops patter on the roof.
[ترجمه گوگل]چند قطره باران روی پشت بام می‌چرخد
[ترجمه ترگمان]چند قطره باران روی سقف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tour guide begins his patter on Forty-sixth.
[ترجمه گوگل]راهنمای تور از چهل و ششم شروع می کند
[ترجمه ترگمان]راهنمای تور صدای او را در چهل و ششم آغاز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As I hurried I heard the scrabbling patter of the wolves closing in.
[ترجمه گوگل]همان طور که عجله می کردم صدای خراشیدن گرگ ها را شنیدم که در حال نزدیک شدن هستند
[ترجمه ترگمان]همان طور که با عجله حرکت می کردم، صدای پی گر را شنیدم که گرگ ها به داخل بسته می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The three-year-old had picked up the patter from watching his dad Keith on the airwaves.
[ترجمه گوگل]این کودک سه ساله از تماشای پدرش کیت در امواج رادیویی این موضوع را دریافت کرده بود
[ترجمه ترگمان]اون سه سالش بود که از نگاه کردن به پدرش کیث روی امواج رادیویی خبر داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Shares, goes the patter, are products like any other and so deserve the same marketing effort.
[ترجمه گوگل]سهام، مانند سایر محصولات، محصولاتی هستند و بنابراین سزاوار همان تلاش بازاریابی هستند
[ترجمه ترگمان]سهام، و بعد از آن، محصولات مشابه دیگری هستند و بنابراین سزاوار یک تلاش بازاریابی مشابه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لهجه محلی (اسم)
brogan, brogue, patois, patter

تند تند حرف زدن (اسم)
patter

بطور سریع ورد خواندن (فعل)
patter

ذکر کردن (فعل)
assign, mention, mingle, note, refer, specify, cite, mind, patter

انگلیسی به انگلیسی

• chatter, small talk; sound of footsteps; gossip; slang, jargon
chatter, make small talk; walk, putter
if something patters on a surface, it makes light tapping sounds as it hits it. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. they heard a patter of paws as the dog came to meet them.
the patter of an entertainer or salesman is the series of things that they say quickly and easily, because they have learnt them in advance.

پیشنهاد کاربران

fast, continuous, and usually amusing talk, used by someone telling jokes or trying to sell something:
Ex:
It’s difficult to look at the cars without getting the sales patter.
لفاظی و مزه پرانی
چرب زبانی
هم معنی آن tap, prattle هم میتواند باشد.
1_صدایی که ریتمیک و سبک و آرام است.
When something patters, it makes a light, rhythmic, tapping sound.
make a repeated light tapping sound.
"a flurry of rain pattered against the window"
...
[مشاهده متن کامل]

2_راه رفتن با قدم های کوچک و آرام
run with quick light steps.
"he quickly pattered down the stairs
3_بلغور کردن
talk at length without saying anything significant.
"she pattered on incessantly"

صدای چک چک و برخورد آب به سطح چیزی
صدای برخورد چیزی به سطح چیزی

بپرس