patrician

/pəˈtrɪʃn̩//pəˈtrɪʃn̩/

معنی: نجیب زاده، اعیان زاده، اشرافی، شریف
معانی دیگر: (روم باستان) عضو هر یک از خاندان های کهن روم، اشرافی (در برابر: عامی plebeian)، (روم باستان) استاندار، حکمران ایالت، (ایتالیا و آلمان قرون وسطی) عالی رتبه، ارجمند، والامقام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a member of an aristocratic class.
مترادف: aristocrat, blue blood, noble
متضاد: plebeian
مشابه: don, gentleman, grandee, hidalgo, lady, lord, magnifico, peer, silk-stocking, upper class, upper crust

(2) تعریف: a member of the nobility of the ancient Roman Republic.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or belonging to an aristocratic class.
مترادف: aristocratic, blue-blooded, noble
متضاد: plebeian
مشابه: highborn, ladylike, lordly, silk-stocking, thoroughbred, titled, upper-class

- She was of patrician birth and was expected to marry a nobleman.
[ترجمه گوگل] او زاده پدری بود و انتظار می رفت با یک نجیب زاده ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] او از نژاد patrician بود و انتظار داشت با یک نجیب زاده ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being or pertaining to one of the nobility of the ancient Republic of Rome.

(3) تعریف: having manners and tastes suited to an aristocrat.
مترادف: aristocratic
متضاد: plebeian
مشابه: genteel, gentle, grand, ladylike, lordly, noble, polite, refined, silk-stocking, sophisticated, stately, thoroughbred, well-bred

جمله های نمونه

1. He was a lean, patrician gent in his early sixties.
[ترجمه گوگل]او در اوایل دهه شصت زندگی‌اش مردی لاغر و پاتریک بود
[ترجمه ترگمان]او مردی لاغر و patrician بود که در اوایل دهه شصت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The old patrician was buried in the family vault.
[ترجمه گوگل]پدر پدر پیر در طاق خانوادگی دفن شد
[ترجمه ترگمان] اون اشرافی قدیمی در گاوصندوق خانوادگی دفن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Here, mostly you just get right up their patrician noses.
[ترجمه گوگل]در اینجا، بیشتر شما فقط از بینی پدری آنها بلند می شوید
[ترجمه ترگمان] اینجا، بیشتر اوقات تو همین الان با دماغ patrician روبرو میشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was impossible for Stevenson, the patrician intellectual, and somebody like Sen.
[ترجمه گوگل]برای استیونسون، روشنفکر پاتریسیون، و شخصی مانند سن، غیرممکن بود
[ترجمه ترگمان]غیر ممکن بود که استیون سن، روشنفکر و شخصی مانند سناتور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He comes across as being vaguely aristocratic, patrician, old school tie.
[ترجمه گوگل]او به شکلی مبهم اشرافی، پدرپرست، کراوات مدرسه قدیمی است
[ترجمه ترگمان]مثل اینکه به طور مبهم، اشرافی، اشرافی و قدیمی مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Patrician waved a hand again.
[ترجمه گوگل]پاتریسین دوباره دست تکان داد
[ترجمه ترگمان]The دستش را دوباره تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked taller, more formidable, more patrician.
[ترجمه گوگل]او قد بلندتر، مهیب تر، وحشی تر به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]بلندتر و more و patrician می نمود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Its patrician dignity was a picturesque sham.
[ترجمه گوگل]شأن پاتریسیون آن یک قلاب زیبا بود
[ترجمه ترگمان]این تشخص اشرافی و picturesque بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Though he patrician self - confidence, there was no snobbery in Roosevelt.
[ترجمه گوگل]اگرچه او اعتماد به نفس پاتریسیا بود، اما در روزولت هیچ گونه اسنوبیسمی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]اگر چه او اعتماد به نفس patrician داشت، اما در روزولت مقام برجسته ای وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was reticent, patrician, bookish, urbane.
[ترجمه گوگل]او کم حرف، پدرشناس، اهل کتاب و شهرنشینی بود
[ترجمه ترگمان]او کم حرف و کم حرف و با ادب و ادب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Compared with the patrician Wallenbergs, Mr Ekholm cuts a bolder, more hands - on figure.
[ترجمه گوگل]در مقایسه با پاتریسیدان والنبرگ، آقای اکهولم چهره‌ای جسورتر و دست‌نخورده‌تر دارد
[ترجمه ترگمان]در مقایسه با the patrician، آقای Ekholm اعتماد به نفس بیشتری را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The order forces the patrician families to choose sides.
[ترجمه گوگل]این دستور خانواده‌های پدر و مادر را مجبور می‌کند طرف‌هایی را انتخاب کنند
[ترجمه ترگمان]این فرمان خانواده های پاتریسینها را وادار به انتخاب هر دو طرف می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But in practice Geneva was a patrician gerontocracy, dominated by a few families.
[ترجمه گوگل]اما در عمل ژنو یک نظام ژرونتوکراسی پدرسالار بود که تحت سلطه چند خانواده بود
[ترجمه ترگمان]اما در عمل ژنو یک gerontocracy patrician بود که چند خانواده را تحت سلطه خود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How is your darling Patrician?
[ترجمه گوگل]پاتریسیون عزیزت چطوره؟
[ترجمه ترگمان]حال your چطوره؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Nicky is not quite a chip off the old patrician Oppenheimer block.
[ترجمه گوگل]نیکی از بلوک قدیمی اوپنهایمر پیروی نمی کند
[ترجمه ترگمان]نیکی هنوز یک چیپ با بلوک (Oppenheimer)قدیمی (Oppenheimer)نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نجیب زاده (اسم)
aristocrat, nobleman, magnate, chevalier, patrician, wellborn, bashaw, blue-blooded, knight

اعیان زاده (اسم)
patrician

اشرافی (صفت)
patrician, aristocratic, noble, bon ton, silk-stocking

شریف (صفت)
honorable, patrician, noble, honourable

انگلیسی به انگلیسی

• nobleman, aristocrat
noble, aristocratic
a patrician is a person who comes from a family of high social rank, or looks or behaves as if he or she does; a formal word.

پیشنهاد کاربران

این کلمه بر طبق دیکشنری زیر هم نقش دستوری اسم و هم صفت را ایفا می کند. ابتدا دو تعریف لغت در نقش اسم و سپس تعریف آن در نقش صفت همراه با مثال ها داده می شود:
New Oxford American Dictionary ⬇️
1. ( n ) an aristocrat or nobleman.
...
[مشاهده متن کامل]

اشراف زاده یا نجیب زاده
Example: 👇
the patrician, privileged, well - mannered 35 - year - old Quayle was standing in one corner
کویل 35 ساله اشراف زاده، ممتاز و خوش اخلاق در گوشه ای ایستاده بود.
2. ( n - North American English ) a member of a long - established wealthy family.
عضو یک خانواده ی با سابقه ی ثروتمند؛ اعیان زاده
Example: 👇
He was a patrician, born to wealth.
او یک اعیان زاده بود که در خانواده ای متمول بدنیا آمده بود.
3. ( adj ) belonging to or characteristic of the aristocracy; aristocratic.
متعلق به اشراف یا دارای ویژگی اشراف بودن؛ اشرافی
Example1: 👇
a member of a patrician German family
عضوی از یک خانواده ی اشرافی آلمانی
Example 2: 👇
He could be unbearably glib, but his patrician persona his acid tongue, his radiating sense of superiority, made for good showbiz.
اگرچه به طور غیرقابل تحملی متملق بود، اما شخصیت اشرافی اش، زبان گزنده اش، حس برتری درخشانش، او را انتخابی مناسب برای نمایش های تجاری می کرد.

patrician

بپرس