patriarchal

/ˌpetriˈɑːrkl̩//ˌpeɪtrɪˈɑːkl̩/

معنی: وابسته به پدرسالاری یا پدرشاهی
معانی دیگر: وابسته به پدر سالاری یا پدرشاهی

جمله های نمونه

1. Families were therefore nuclear and patriarchal and only one son inherited the patrimony.
[ترجمه گوگل]بنابراین خانواده‌ها هسته‌ای و پدرسالار بودند و تنها یک پسر ارث می‌برد
[ترجمه ترگمان]بنابراین خانواده ها هسته ای و سالار بودند و تنها یک پسر ارث را به ارث برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The patriarchal structure of most families reinforces the integration of the whole unit.
[ترجمه گوگل]ساختار پدرسالارانه اکثر خانواده ها یکپارچگی کل واحد را تقویت می کند
[ترجمه ترگمان]ساختار پدرسالارانه اغلب خانواده ها یکپارچگی کل واحد را تقویت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This explains why patriarchal legal codes sometimes ostracize and punish the victim of rape as much as the rapist.
[ترجمه گوگل]این توضیح می دهد که چرا قوانین حقوقی مردسالارانه گاهی قربانی تجاوز را به اندازه متجاوز طرد و مجازات می کنند
[ترجمه ترگمان]این امر توضیح می دهد که چرا کده ای قانونی پدرسالاری گاهی اوقات قربانی تجاوز را مجازات می کنند و قربانی تجاوز را به اندازه متجاوز تنبیه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The one-sided patriarchal system is dying, and to cling to it is now a psychic sin.
[ترجمه گوگل]نظام مردسالار یک طرفه در حال مرگ است و چسبیدن به آن اکنون گناهی روانی است
[ترجمه ترگمان]سیستم پدرسالارانه یک جانبه در حال احتضار است و چسبیدن به آن هم اکنون یک گناه روانی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The patriarchal principle surrendered class solidarity to myopia and minimalism.
[ترجمه گوگل]اصل مردسالارانه همبستگی طبقاتی را به نزدیک بینی و مینیمالیسم تسلیم کرد
[ترجمه ترگمان]اصل پدرسالارانه، اتحاد طبقاتی را به myopia و مینیمالیسم واگذار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To many feminists, marriage is an inherently patriarchal institution.
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از فمینیست ها، ازدواج نهادی ذاتاً مردسالارانه است
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از feminists، ازدواج یک موسسه ذاتا پدرسالاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Taking the patriarchal code literally, however, gives Kelly Flinn a free ride on coveting.
[ترجمه گوگل]با این حال، در نظر گرفتن کد پدرسالارانه به معنای واقعی کلمه، به کلی فلین امکان می دهد تا از طمع لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]با این حال، با در نظر گرفتن این قانون پدرسالارانه به کلی یک سواری رایگان در coveting می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Many of these taboos derive from patriarchal societies taking the power of women and turning it on its head.
[ترجمه گوگل]بسیاری از این تابوها از جوامع مردسالار ناشی می شود که قدرت زنان را به دست گرفته و آن را بر سر آن می چرخانند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از این تابو از جوامع پدرسالارانه به دست می آیند و قدرت زنان را می گیرند و آن را به سر می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Patriarchal religion is built on many millennia of repressed fear of the power of female bodily processes.
[ترجمه گوگل]دین پدرسالار بر پایه هزاره‌ها ترس سرکوب‌شده از قدرت فرآیندهای بدن زنان بنا شده است
[ترجمه ترگمان]دین Patriarchal در هزاران سال از ترس سرکوب شده نیروی جسمی زنان ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some patriarchal cultures have done exactly that.
[ترجمه گوگل]برخی از فرهنگ های مردسالار دقیقاً این کار را انجام داده اند
[ترجمه ترگمان]برخی از فرهنگ های پدرسالاری دقیقا همین کار را کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It is an overwhelmingly patriarchal society, where women still curtsy to men.
[ترجمه گوگل]این یک جامعه کاملاً مردسالار است که در آن زنان هنوز نسبت به مردان بداخلاقی می کنند
[ترجمه ترگمان]این یک جامعه کاملا patriarchal که در آن زنان هنوز به مردها تعظیم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. There was of course nothing new in a patriarchal family structure based on the subordination of women and children.
[ترجمه گوگل]البته هیچ چیز جدیدی در ساختار خانواده مردسالار مبتنی بر تابعیت زنان و کودکان وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]البته هیچ چیز جدیدی در ساختار خانواده پدرسالارانه بر پایه تبعیت زنان و کودکان وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They're young and poor and the patriarchal culture they inherit and the conspicuous consumption of their contemporaries sanctions their irresponsibility.
[ترجمه گوگل]آنها جوان و فقیر هستند و فرهنگ مردسالارانه ای که به ارث می برند و مصرف آشکار معاصرانشان بی مسئولیتی آنها را تحریم می کند
[ترجمه ترگمان]آن ها جوان و فقیر هستند و فرهنگ پدرسالارانه که آن ها به ارث می برند و مصرف آشکار contemporaries، بی مسئولیتی خود را محدود می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Like women in patriarchal societies, Demeter is powerless to wage war against Olympus.
[ترجمه گوگل]مانند زنان در جوامع مردسالار، دیمیتر در جنگ با المپ ناتوان است
[ترجمه ترگمان]Demeter مثل زنان در جوامع پدرسالارانه، powerless به جنگ با اولمپ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وابسته به پدرسالاری یا پدرشاهی (صفت)
patriarchal

انگلیسی به انگلیسی

• ruled or dominated by men; pertaining to male leadership
a patriarchal society, family, or system is one in which men have all or most of the power and importance.
a patriarchal man is quite old and looks impressive and powerful.

پیشنهاد کاربران

ruled or controlled by men
Patriarchy is a social system in which positions of dominance and privilege are primarily held by men
توسط مردان اداره یا کنترل می شود، پدر سالارانه، مرد سالارانه، مردانه.
...
[مشاهده متن کامل]

پدرسالاری یک نظام اجتماعی است که در آن مناصب سلطه و امتیاز عمدتاً در اختیار مردان است.
She states that the legal system is essentially patriarchal
patriarchal structure
a patriarchal society

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/patriarchal• https://en.wikipedia.org/wiki/Patriarchy
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : patriarch / patriarchy / patriarchate
✅️ صفت ( adjective ) : patriarchal
✅️ قید ( adverb ) : _
پدرسالارانه
مردسالار
patriarchal ( باستان شناسی )
واژه مصوب: پدرسالار
تعریف: ویژگی جامعه یا خانواده ای که پدرسالاری بر آن حاکم است؛ مربوط به پدرسالاری
پدرسالار گونه، ( سلطه و حاکمیت ) پدرمآبی
پاتریمونیال

بپرس