paterfamilias

/ˌpeɪtəfəˈmɪlɪæs//ˌpeɪtəfəˈmɪlɪæs/

معنی: بزرگ خانواده، پیر قوم
معانی دیگر: پدر خانواده، سرپرست خانواده، بزرگ خاندان

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the male head of a family or household, esp. the father.
مشابه: father

جمله های نمونه

1. Mat, winsome, handsome, pipe-smoking paterfamilias, introduced us to the fishermen at the table.
[ترجمه گوگل]پدرخانواده‌های حصیر، خوش‌تیپ، خوش‌تیپ و پیپ‌کش، ما را به ماهی‌گیران سر میز معرفی کردند
[ترجمه ترگمان]مات، جذاب، جذاب، با دود پیپ، ما را به ماهیگیران نزدیک میز معرفی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Then they became part of the family-Ellwood as paterfamilias.
[ترجمه گوگل]سپس آنها بخشی از خانواده الوود به عنوان پدر خانواده شدند
[ترجمه ترگمان]سپس آن ها بخشی از خانواده - به عنوان بزرگ تر خانه شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. As a paterfamilias, Charlemagne did well.
[ترجمه گوگل]شارلمانی به عنوان یک خانواده پدری به خوبی عمل کرد
[ترجمه ترگمان] بعنوان یکی از بزرگان \"مانی\" خوب کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Paterfamilias mentalities are important factors to affect childrens rehabilitation.
[ترجمه گوگل]ذهنیت پدر خانواده از عوامل مهمی است که بر توانبخشی کودکان تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]paterfamilias ذهنیت عوامل مهمی هستند که بر توان بخشی کودکان تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. So sons legally were still under their paterfamilias.
[ترجمه گوگل]بنابراین پسران به طور قانونی هنوز تحت خانواده پدری خود بودند
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب پسران هنوز در خانه خود بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I asked the paterfamilias if they were in web bar and they answer they might be.
[ترجمه گوگل]من از پدرخانواده ها پرسیدم که آیا در نوار وب هستند و آنها پاسخ می دهند که ممکن است باشند
[ترجمه ترگمان]من از خانه پرسیدم که آیا آن ها در نوار وب بوده اند و آن ها پاسخ می دهند که ممکن است باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Paterfamilias mentalities are important factors to affect deaf childrens rehabilitation.
[ترجمه گوگل]ذهنیت پدر خانواده از عوامل مهمی است که بر توانبخشی کودکان ناشنوا تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]paterfamilias ذهنیت عوامل مهمی هستند که بر توان بخشی کودکان ناشنوا تاثیر می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. For example, they might-- paterfamilias would often put a slave up in business, give a slave enough money to run a business.
[ترجمه گوگل]برای مثال، آنها ممکن است-- خانواده پدری غالباً برده ای را وارد تجارت کنند، به یک برده پول کافی برای اداره یک تجارت بدهند
[ترجمه ترگمان]برای مثال، آن ها ممکن است - بزرگ تر بزرگ تر اغلب یک برده را در کسب وکار قرار می دهند، به اندازه کافی پول به برده می دهند تا یک کسب وکار را اداره کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dad as ever the Greek paterfamilias worried more about us than him - Were we sacrificing work meetings?
[ترجمه گوگل]پدر مثل همیشه پدر خانواده های یونانی بیشتر از او نگران ما بودند - آیا ما جلسات کاری را قربانی می کردیم؟
[ترجمه ترگمان]پدر تا به حال بزرگ تر خانه بزرگ تر از او نگران ما بود - آیا ما جلسات کاری را قربانی می کردیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hugo Waldman was the paterfamilias of the whole tribe—nephews, cousins, and uncles-in-law who lived along the Concourse in lesser palaces.
[ترجمه گوگل]هوگو والدمن خانواده پدری کل قبیله بود - برادرزاده ها، پسرعموها و عموهای زن که در امتداد کانکس در کاخ های کوچکتر زندگی می کردند
[ترجمه ترگمان]هوگو والدمن، خانه کل قبیله - برادرزاده، عموزاده، و عموها بود که در امتداد the در کاخه ای کم تر زندگی می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. After six wives and eight children, he emerges as a smiling paterfamilias.
[ترجمه گوگل]پس از شش همسر و هشت فرزند، او به عنوان یک پدر خانواده خندان ظاهر می شود
[ترجمه ترگمان]بعد از شش زن و هشت فرزند، او به عنوان یک خانه خندان ظاهر می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In days to come as a staid married man and paterfamilias I shall remember my darling Lily with affection . . . .
[ترجمه گوگل]در روزهای آینده به عنوان یک مرد متاهل و خانواده پدری از لیلی عزیزم با محبت یاد خواهم کرد
[ترجمه ترگمان]روزها به عنوان یک مرد متاهل و یکی از بزرگان خانواده عزیزم، لی لی عزیز را به یاد خواهم آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her name was Helena Goldenhagen, and she pleased this young paterfamilias of the Bronx.
[ترجمه گوگل]نام او هلنا گلدنهاگن بود و این خانواده پدری جوان اهل برانکس را خوشحال کرد
[ترجمه ترگمان]اسمش \"هلنا Goldenhagen\" بود و این یکی از این paterfamilias جوان برانکس \"رو راضی کرده بود\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He and his family, the emperor's family, - was, in a sense, the patron for the whole people of the Roman Empire-- - at least for all the Romans-- the paterfamilias of the entire empire.
[ترجمه گوگل]او و خانواده اش، خانواده امپراتور، - به یک معنا، حامی کل مردم امپراتوری روم بود - حداقل برای همه رومیان - خانواده پدری کل امپراتوری
[ترجمه ترگمان]او و خانواده اش، خانواده امپراطور، به یک معنا، حامی تمام مردم امپراطوری روم بودند - - دست کم برای همه رومیان - - خانه کل امپراطوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگ خانواده (اسم)
goodman, paterfamilias

پیر قوم (اسم)
paterfamilias

انگلیسی به انگلیسی

• male head of a family; father of the family; male head of a tribe
when you refer to a man as a paterfamilias, you are referring to him in his role as a father and head of a family; an old-fashioned word.

پیشنهاد کاربران

🔹 پدر خانواده / رئیس خانوار / پدرسالار
🔸 تعریف ها:
( معنای عمومی ) : مردی که رئیس یا سرپرست خانواده است—معمولاً پدر یا پدربزرگ. در این معنا، واژه به صورت رسمی یا طنزآمیز برای اشاره به مردی با نفوذ در خانواده استفاده می شه.
...
[مشاهده متن کامل]

( در حقوق روم باستان ) : paterfamilias عنوانی برای بزرگ ترین مرد زنده ی خانواده بود که قدرت قانونی کامل بر اعضای خانواده داشت—از جمله همسر، فرزندان، بردگان و دارایی ها. این قدرت با عنوان patria potestas شناخته می شد و شامل حق تصمیم گیری، تنبیه، ازدواج، و حتی فروش فرزندان بود.
🔹 مثال ها:
At the meal, the story of the Passover is told by the paterfamilias. در وعده ی غذایی، داستان عید فصح توسط پدر خانواده روایت می شه.
He acted as the paterfamilias of the group, always offering guidance. مثل پدرسالار گروه رفتار می کرد و همیشه راهنمایی می داد.
In Roman law, the paterfamilias had legal authority over the entire household. در حقوق روم، پدر خانواده اختیار قانونی بر کل خانوار داشت.
🔹 مترادف ها: patriarch – father figure – head of household – begetter – pop

بزرگ خانواده