patched


وصله دار، پینه دار، تیکه تیکه، مرقع

جمله های نمونه

1. his trousers were patched
شلوار او وصله داشت.

2. the two brothers patched up their differences
دو برادر اختلافات خود را حل کردند.

3. the relations between those two men had been patched up repeatedly
روابط میان آن دو مرد مکررا اصلاح شده بود.

4. Jim patched up the broken vase before his wife noticed it.
[ترجمه گوگل]جیم قبل از اینکه همسرش متوجه شود گلدان شکسته را وصله کرد
[ترجمه ترگمان]جیم گلدان شکسته را پیش از آن که همسرش متوجه آن شود بخیه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He patched together a mask for the fancy party.
[ترجمه گوگل]او یک ماسک برای مهمانی شیک وصله کرد
[ترجمه ترگمان]اون یه ماسک رو با هم زد واسه مهمونی بالماسکه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was patched through to London on the satellite link.
[ترجمه گوگل]او از طریق پیوند ماهواره ای به لندن وصله شد
[ترجمه ترگمان]اون از طریق ارتباط ماهواره ای با لندن ارتباط برقرار کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All the worn-out clothes have been nearly patched up.
[ترجمه گوگل]تمام لباس های فرسوده تقریباً وصله شده اند
[ترجمه ترگمان]تمام لباس های مندرس تقریبا وصله پینه شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wrecked bicycle was patched up and resold.
[ترجمه گوگل]دوچرخه خراب شده وصله شد و دوباره فروخته شد
[ترجمه ترگمان]دوچرخه واژگون شده و resold شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He patched new cloth to the old coat.
[ترجمه گوگل]پارچه نو را به کت قدیمی وصله کرد
[ترجمه ترگمان]پارچه تازه اش را به نیم تنه کهنه دوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She has patched up the dress.
[ترجمه گوگل]او لباس را وصله کرده است
[ترجمه ترگمان]لباسش را وصله پینه کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The doctor patched up the wounded soldier.
[ترجمه گوگل]دکتر سرباز مجروح را وصله کرد
[ترجمه ترگمان]دکتر آن سرباز مجروح را به هم زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They have patched up their quarrel.
[ترجمه گوگل]آنها دعوای خود را وصله کرده اند
[ترجمه ترگمان]با هم قهر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Emergency surgery patched up his face.
[ترجمه گوگل]جراحی اورژانسی صورتش را وصله کرد
[ترجمه ترگمان]اتاق عمل اضطراری صورتش رو بخیه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The wrecked car was patched up and resold.
[ترجمه گوگل]ماشین خراب شده وصله شد و دوباره فروخته شد
[ترجمه ترگمان]اتومبیل شکسته در حال تعمیر و resold بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The doctors patched up the wounded soldier and sent him back to fight again.
[ترجمه گوگل]پزشکان سرباز مجروح را وصله کردند و او را به جنگ فرستادند
[ترجمه ترگمان]دکترها یک سرباز زخمی را تعمیر کردند و او را دوباره به جنگ فرستادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• covered with a piece of material, mended using a piece of material

پیشنهاد کاربران

بپرس