pasty

/ˈpeɪsti//ˈpeɪsti/

معنی: کلوچه قیمه دار، شیرینی میوه دار، خمیری، خمیر مانند، چسب مانند
معانی دیگر: رنگ پریده، (انگلیس) پای، پای گوشت دار (meat pie هم می گویند)، دست پیچ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: pastier, pastiest
• : تعریف: similar to paste in texture or appearance; sticky; pale.
مشابه: ghastly, wan
اسم ( noun )
حالات: pasties
مشتقات: pastiness (n.)
• : تعریف: one of a pair of conical coverings used by striptease dancers to cover the nipples.
اسم ( noun )
حالات: pasties
• : تعریف: a small pie filled with chopped, seasoned meat, fish, or vegetables.

جمله های نمونه

1. My complexion remained pale and pasty.
[ترجمه گوگل]رنگ صورتم رنگ پریده و خمیری باقی ماند
[ترجمه ترگمان]رنگ چهره ام رنگ پریده و رنگ پریده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Beneath a top hat his face is pasty and bloated.
[ترجمه حنانه] در زیر کلاه چهره اش رنگ پریده و پف کرده است
|
[ترجمه TIMMY] در زیر کلاه، صورتش رنگ رفته و پفیده است.
|
[ترجمه گوگل]زیر کلاه بالا صورتش خمیری و پف کرده است
[ترجمه ترگمان]در زیر یک کلاه لبه دار صورتش خمیری و پف کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their pasty faces - the result of long periods underground - belie their extraordinary strength and tenacity.
[ترجمه گوگل]چهره های خمیری آنها - حاصل دوره های طولانی در زیر زمین - قدرت و سرسختی فوق العاده آنها را تکذیب می کند
[ترجمه ترگمان]چهره های پژمرده آن ها - که نتیجه دوره های طولانی زیرزمینی است - قدرت و سرسختی فوق العاده آن ها را تصدیق می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Slightly pasty and not as hot at the first visit, they were perfect the next time.
[ترجمه گوگل]کمی خمیری و نه در اولین بازدید داغ، دفعه بعد عالی بودند
[ترجمه ترگمان]به خاطر این که بار اول خیلی داغ بود و نه به اندازه اولین باری که او را دیده بودند، خیلی عالی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The polluted streets are crowded by people with pasty faces, running noses, rheumy eyes and strange, jerking motions.
[ترجمه گوگل]خیابان‌های آلوده مملو از مردمی با چهره‌های خمیری، بینی‌های جاری، چشم‌های روماتیک و حرکات عجیب و غریب و تند تند است
[ترجمه ترگمان]خیابان ها پر از مردمی هستند که چهره های رنگ پریده دارند، بینی کشیده، بینی کشیده، چشمان اشک آلود و حرکات عجیب و غریبی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Dinner was usually fried meat and pasty potatoes thrown on a chipped plate.
[ترجمه گوگل]شام معمولاً گوشت سرخ شده و سیب زمینی خمیری بود که در بشقاب خرد شده ریخته می شد
[ترجمه ترگمان]شام معمولا گوشت سرخ شده و سیب زمینی سرخ کرده را روی بشقاب chipped می ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She smiles, and two dimples appear in her pasty cheeks, still shiny from last night's application of face cream.
[ترجمه گوگل]لبخند می‌زند و دو فرورفتگی در گونه‌های خمیری‌اش ظاهر می‌شود که از استفاده شب گذشته کرم صورت هنوز براق هستند
[ترجمه ترگمان]لبخند می زند، و دو چال گونه هایش در گونه های بی رنگ ش ظاهر می شوند، که هنوز از کاربرد کرم صورت و کرم درخشان برق می زنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. LIGHTBROWN, PASTY M, NINA SPADA. How languages are learned [ M ]. London: Oxford University Press 199
[ترجمه گوگل]لایت براون، پاستی ام، نینا اسپادا نحوه یادگیری زبان ها [M] لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد 199
[ترجمه ترگمان]lightbrown، pasty M، NINA spada چگونه زبان ها آموخته می شوند [ م ] لندن: انتشارات دانشگاه آکسفورد ۱۹۹
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked pasty and red - eyed.
[ترجمه گوگل]خمیری و چشم قرمز به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]او رنگ پریده و با چشمانی قرمز به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Pasty, doughy. Term applied to some very heavily coloured wines rich in dry extract.
[ترجمه گوگل]خمیری، خمیری این اصطلاح برای برخی از شراب های بسیار رنگی و غنی از عصاره خشک به کار می رود
[ترجمه ترگمان]pasty، doughy این اصطلاح برای برخی از شراب های قرمز پررنگ در عصاره خشک استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I want you to make sure that pasty seamstress stays on our side.
[ترجمه گوگل]از شما می خواهم مطمئن شوید که خیاط خمیری در کنار ما بماند
[ترجمه ترگمان]میخوام مطمئن بشی که اون خیاط خمیری طرف ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Never matures as a dimensional character; he is pasty, bland, faceless.
[ترجمه گوگل]هرگز به عنوان یک شخصیت بعدی بالغ نمی شود او خمیری، ملایم، بی چهره است
[ترجمه ترگمان]هیچ وقت هم به شکل یک شخصیت سه بعدی رشد نمی کند؛ او خمیری، مودب و بدون چهره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Pasty, doughy: Term applied to some very heavily colored wines rich in dry extract.
[ترجمه گوگل]خمیری، خمیری: اصطلاحی که به برخی از شراب های بسیار رنگی و غنی از عصاره خشک اطلاق می شود
[ترجمه ترگمان]pasty، doughy: دوره زمانی برای برخی از شراب های بسیار رنگارنگ غنی در عصاره خشک استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I've got more than Pasty,'Annie argued.
[ترجمه گوگل]آنی استدلال کرد که من بیشتر از پاستی دارم
[ترجمه ترگمان]انی استدلال کرد: من بیشتر از Pasty دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Pasty - liquid has the advantage of high transmittance, the low coagulate - rate, the small reduce function.
[ترجمه گوگل]مایع خمیری دارای مزیت انتقال بالا، سرعت انعقاد کم، عملکرد کاهش کوچک است
[ترجمه ترگمان]pasty - مایع دارای مزیت انتقال بالا، نرخ پایین coagulate، و کاهش کوچک تابع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کلوچه قیمه دار (اسم)
pasty

شیرینی میوه دار (اسم)
pasty

خمیری (صفت)
pulpy, doughy, pasty, plastic, yeasty

خمیر مانند (صفت)
pasty

چسب مانند (صفت)
pasty

تخصصی

[نساجی] خمیری - خمیر مانند - چسبانک

انگلیسی به انگلیسی

• casserole, pie (british)
doughy; sticky, adhesive
if you look pasty, you look pale and unhealthy.
a pasty is a small pie which consists of pastry folded around a savoury filling.

پیشنهاد کاربران

نوعی غذا شبیه سمبوسه
Pasty ( in Intermediate book ) : pale and not very healthy . . . . زرد رنگ و خیلی غیر سالم
معنی کلی کلمه : رنگ پریده😉
pasty ( علوم و فنّاوری غذا )
واژه مصوب: خمیری
تعریف: ویژگی مادۀ غذایی دارای بافت نرم، مانند خمیر
رنگ مثل گچ
رنگ پریده
بسیار رنگ پریده و بیمار مانند
یک نوع غذاس
سوسول ( نادر )
Pale and not very healthy
( صورت و پوست ) بسیار رنگ پریده و بیمار مانند

بپرس