pastureland


معنی: مرتع

جمله های نمونه

1. Grooves in the pastureland showed where the drive had swung round to the front door.
[ترجمه گوگل]شیارها در مرتع نشان می‌دهند که درایو به سمت درب ورودی چرخیده است
[ترجمه ترگمان]در طرف این طرف و آن طرف و آن طرف، در طرف در، در طرف در، در طرف در، در طرف در، در طرف در، به طرف در حرکت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In agricultural districts pastureland is usually fenced.
[ترجمه گوگل]در نواحی کشاورزی، مراتع معمولاً حصارکشی شده است
[ترجمه ترگمان]در مناطق کشاورزی، مراتع معمولا محصور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Beyond, the pastureland sloped up to the skyline.
[ترجمه گوگل]فراتر از آن، مرتع تا خط افق شیب داشت
[ترجمه ترگمان]در آن طرف، طرف به سمت افق شیب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Dust storms occur when intense grazing pastureland of new growth, leaving the topsoil vulnerable to winds.
[ترجمه گوگل]طوفان های گرد و غبار زمانی رخ می دهد که چراگاه های مرتعی شدید رشد کرده و خاک سطحی را در برابر باد آسیب پذیر می کند
[ترجمه ترگمان]طوفان های گرد و غبار هنگام چرای شدید مراتع رشد جدید رخ می دهند و خاک سطحی را که در برابر باد آسیب پذیر هستند ترک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But pastureland belonging to their towns must not be sold; it is their permanent possession.
[ترجمه گوگل]اما مراتع متعلق به شهرهای آنها نباید فروخته شود مالکیت دائمی آنهاست
[ترجمه ترگمان]اما مراتع متعلق به شهرهای آن ها نباید فروخته شوند؛ مالکیت دائمی آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. But the pastureland belonging to their towns must not be sold; it is their permanent possession.
[ترجمه گوگل]اما مرتع متعلق به شهرهای آنها نباید فروخته شود مالکیت دائمی آنهاست
[ترجمه ترگمان]اما مراتع متعلق به شهرهای آن ها نباید فروخته شوند؛ مالکیت دائمی آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Pastureland culture is an important source of modern civilization construction.
[ترجمه گوگل]فرهنگ مرتع منبع مهم ساخت تمدن مدرن است
[ترجمه ترگمان]فرهنگ Pastureland یک منبع مهم برای ساخت تمدن مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The city's pastureland makes up 2 5 percent of its land area, being the largest in Shanxi.
[ترجمه گوگل]مراتع این شهر 25 درصد از مساحت زمین را تشکیل می دهد که بزرگترین در شانشی است
[ترجمه ترگمان]مراتع این شهر، ۲ درصد از مساحت زمین را تشکیل می دهند که بزرگ ترین مراتع این شهر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The mare was breathing hard as she trotted up the pastureland.
[ترجمه گوگل]مادیان به سختی نفس می کشید در حالی که از مرتع بالا می رفت
[ترجمه ترگمان]وقتی که به طرف pastureland یورتمه می رفت، مادیانش به سختی نفس می کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had won that place by raising cattle on pastureland made from scratch.
[ترجمه گوگل]او آن مکان را با پرورش گاو در مراتع از ابتدا به دست آورده بود
[ترجمه ترگمان]او آن مکان را با بزرگ کردن گله روی دشت های از چنگ برده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Stone ruins were dotted about the site, several yards apart, like an abandoned village whose streets had turned to pastureland.
[ترجمه گوگل]ویرانه های سنگی در اطراف محل، با فاصله چند گز، مانند دهکده ای متروک که خیابان هایش به مرتع تبدیل شده بود، خال خال شده بود
[ترجمه ترگمان]ویرانه های سنگی در اطراف محل، چندین متر فاصله داشت، درست مثل یک دهکده متروک که خیابان ها به طرف pastureland تبدیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Over 200m above sea-level barley is grown and there is pastureland for sheep and cattle, with a small amount of woodland.
[ترجمه گوگل]بیش از 200 متر بالاتر از سطح دریا جو کشت می شود و مرتعی برای گوسفندان و گاوها با مقدار کمی جنگل وجود دارد
[ترجمه ترگمان]بیش از ۲۰۰ متر از جو سطح دریا بزرگ شده است و مراتع برای گوسفندان و احشام با مقدار کمی از جنگل وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Among the ranges of snowy peaks you suddenly come upon a marvellous, vast pastureland.
[ترجمه گوگل]در میان رشته‌های قله‌های برفی، ناگهان به مرتع وسیع و شگفت‌انگیزی برخورد می‌کنید
[ترجمه ترگمان]میان قله های پوشیده از برف، ناگهان روی یک دشت های وسیع و عظیم پدیدار می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It has a high quality herbage, making it good pastureland.
[ترجمه گوگل]دارای علفهای باکیفیت است که آن را مرتع خوبی می کند
[ترجمه ترگمان]کیفیت بالایی دارد و آن را چراگاه های خوبی می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرتع (اسم)
grassland, cattle run, pasturage, pastureland, lea, lease

انگلیسی به انگلیسی

• grassy area of land where livestock graze
land suitable for the grazing of animals (cows, sheep, etc.)

پیشنهاد کاربران

بپرس