• : تعریف: an activity that makes the time pass pleasantly. • مترادف: diversion, game, hobby • مشابه: amusement, avocation, distraction, divertissement, entertainment, play, recreation, relaxation, sideline
- Reading and watching television are popular pastimes.
[ترجمه سعید] مطالعه و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوبی هستند.
|
[ترجمه گوگل] خواندن و تماشای تلویزیون یکی از تفریحات محبوب است [ترجمه ترگمان] خواندن و تماشای تلویزیون، سرگرمی های محبوب است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has little time to engage in his favorite pastimes these days.
[ترجمه سعید] او این روزها وقت زیادی ندارد که به سرگرمی های مورد علاقه اش بپردازد.
|
[ترجمه گوگل] او این روزها زمان کمی برای سرگرمی های مورد علاقه اش دارد [ترجمه ترگمان] این روزها وقت چندانی ندارد که در سرگرمی های مورد علاقه اش شرکت جوید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. his main pastime is stamp collecting
سرگرمی عمده ی او گردآوری تمبر است.
2. The so-called love, just feel lonely pastime.
[ترجمه گوگل]به اصطلاح عشق، فقط احساس تنهایی سرگرمی [ترجمه ترگمان]عشق به اصطلاح عشق تنها احساس تنهایی می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Eating out is the national pastime in France.
[ترجمه Mahsa] بیرون غذا خوردن یک سرگرمی ( همگانی ) در فرانسه است .
|
[ترجمه گوگل]غذا خوردن در خارج از خانه یک سرگرمی ملی در فرانسه است [ترجمه ترگمان]بیرون خوردن، سرگرمی ملی در فرانسه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Cycling is an enjoyable pastime for people of all ages.
[ترجمه سعید] دوچرخه سواری سرگرمی لذت بخشی برای همۀ سنین است.
|
[ترجمه گوگل]دوچرخه سواری یک سرگرمی لذت بخش برای افراد در هر سنی است [ترجمه ترگمان]دوچرخه سواری برای مردم تمام سنین یک سرگرمی لذتبخش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Gardening is a very rewarding pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی یک سرگرمی بسیار مفید است [ترجمه ترگمان]باغبانی یک سرگرمی بسیار باارزش است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Learning should no longer be an elitist pastime for the chosen few.
[ترجمه گوگل]یادگیری دیگر نباید برای افراد برگزیده یک سرگرمی نخبه گرایانه باشد [ترجمه ترگمان]یادگیری نباید یک سرگرمی elitist برای تعداد معدودی انتخاب شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Fighting is a popular pastime among some of the town's boys.
[ترجمه گوگل]دعوا یک سرگرمی محبوب در میان برخی از پسران شهر است [ترجمه ترگمان]جنگیدن در میان بعضی از پسرهای شهری است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Do-it-yourself is the nation's most popular pastime.
[ترجمه گوگل]خودت انجام بده محبوب ترین سرگرمی ملت است [ترجمه ترگمان]انجام دهید - خودتان یکی از تفریحات بسیار محبوب ملت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Painting seems to be a popular pastime - but is it an appropriate image?
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب است - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟ [ترجمه ترگمان]به نظر می رسد نقاشی یک سرگرمی محبوب باشد - اما آیا این یک تصویر مناسب است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Recreational reading can be defined as a pastime by which the reader fills in time pleasantly.
[ترجمه گوگل]خواندن تفریحی را می توان به عنوان سرگرمی تعریف کرد که توسط آن خواننده زمان را به خوبی پر می کند [ترجمه ترگمان]خواندن تفریحی می تواند به عنوان یک سرگرمی تعریف شود که خواننده آن را با لذت پر می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Gardening is my mother's favourite pastime.
[ترجمه گوگل]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است [ترجمه ترگمان]باغبانی سرگرمی مورد علاقه مادرم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Futile pastime: memorising the Latin names of 150 fish species when they've never even owned a goldfish.
[ترجمه گوگل]سرگرمی بیهوده: به خاطر سپردن نام لاتین 150 گونه ماهی در حالی که آنها هرگز حتی یک ماهی قرمز نداشته اند [ترجمه ترگمان]تفریحات Futile: حفظ نام لاتین ۱۵۰ گونه ماهی در زمانی که آن ها حتی یک ماهی قرمز هم نداشته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. In southern Europe, shooting birds is a popular pastime.
[ترجمه گوگل]در جنوب اروپا، تیراندازی با پرندگان یک سرگرمی محبوب است [ترجمه ترگمان]در جنوب اروپا، شکار پرندگان یک سرگرمی رایج است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The pastime has many excuses, and kinship can be one.
[ترجمه گوگل]سرگرمی بهانه های زیادی دارد و خویشاوندی می تواند یکی باشد [ترجمه ترگمان]سرگرمی خیلی عذر و بهانه دارد، و خویشاوندی هم می تواند یکی باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Discredit occurs only when an otherwise amiable pastime is perverted by the destruction of many books to glorify one.
[ترجمه گوگل]بی اعتباری تنها زمانی رخ می دهد که یک سرگرمی دوست داشتنی در غیر این صورت با تخریب بسیاری از کتاب ها برای تجلیل از یکی منحرف شود [ترجمه ترگمان]discredit تنها زمانی رخ می دهد که یک تفریح دوست داشتنی در غیر این صورت از تخریب کتاب های بسیاری برای تجلیل از آن منحرف شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• entertainment; recreation, amusement a pastime is something that you do in your spare time because you enjoy it.
پیشنهاد کاربران
Noun - countable : Hobby سرگرمی دل مشغولی به عنوان نمونه : In the US , Baseball is considered the national pastime
:SYN entertainment - recreation - hobby . e. g Some people believe that engaging in ⭐an active pastime⭐ does more to develop children' life skills than time spent reading
Pastime یک مترادف برای Hobby هست ⬛ PASTIME ⬛ noun [count] : an activity that you enjoy doing during your free time ◀️Her favorite pastime [=hobby] is gardening ◀️Baseball has been a national pastime for years ... [مشاهده متن کامل]
◀️Sucking his dick is m6 favorite pastime ⬛ HOBBY ⬛ noun [count] : an activity that a person does for pleasure when not working ◀️She collects stamps as a hobby. ◀️He has many hobbies, including photography and gardening
سرگرمی معمولِ فرد
اسم: an activity that someone does regularly for enjoyment rather than work; a hobby. یک فعالیت که فرد به طور منظم برای لذت بردن به جای کار کار می کند. یک سرگرمی. ( از خوردن و دیدن و گردش کردن و . . . . ) ... [مشاهده متن کامل]
"his favourite pastimes were shooting and golf""سرگرمی های مورد علاقه او تیراندازی و گلف"