• (1)تعریف: a food made from flour, eggs, and water and often dried in various thin forms, such as macaroni or spaghetti.
• (2)تعریف: a cooked dish of this food.
جمله های نمونه
1. Pour the sauce over the pasta and serve immediately.
[ترجمه Fatemeh] سس را بر روی ماکارونی بگذارید و بلافاصله آن را سرو کنید
|
[ترجمه $امین$] سس را فورا بر روی ماکارونی بریزید و آن را سریع سرو کنید
|
[ترجمه پرستش] سس را بر روی ماکرونی بریز و خدمت کن
|
[ترجمه گوگل]سس را روی پاستا بریزید و بلافاصله سرو کنید [ترجمه ترگمان]سس را در پاستا بریزید و سریعا خدمت کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. We tested various supermarkets' own label pasta sauces .
[ترجمه گوگل]ما سس های ماکارونی با برچسب سوپر مارکت های مختلف را آزمایش کردیم [ترجمه ترگمان]ما supermarkets مختلف پاستا را آزمایش کردیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. The Chinese also eat a type of pasta as part of their staple diet.
[ترجمه گوگل]چینی ها همچنین نوعی پاستا را به عنوان بخشی از رژیم غذایی اصلی خود می خورند [ترجمه ترگمان]چینی ها همچنین نوعی پاستا به عنوان بخشی از رژیم غذایی اصلی خود می خورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Pour the sauce over the pasta.
[ترجمه گوگل]سس را روی پاستا بریزید [ترجمه ترگمان]سس را در پاستا بریزید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Like so many peasant foods, the essence of pasta is its simplicity.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از غذاهای دهقانی، ماهیت ماکارونی سادگی آن است [ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از غذاهای روستایی، اساس پاستا، سادگی آن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Prepare the sauce while the pasta is cooking.
[ترجمه گوگل]سس را در حین پختن پاستا آماده کنید [ترجمه ترگمان]در حالی که پاستا در حال پخت است، سس خود را آماده کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Fill up on potatoes, bread and pasta, which are high in carbohydrate and low in fat.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید که کربوهیدرات بالایی دارند و چربی کمی دارند [ترجمه ترگمان]سیب زمینی، نان و پاستا را پر کنید که در چربی و چربی کم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They helped themselves from a large dish of pasta.
[ترجمه گوگل]آنها از یک ظرف بزرگ پاستا به خودشان کمک کردند [ترجمه ترگمان]آن ها از یک ظرف بزرگ پاستا به خودشان کمک کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Cook the pasta in a large pan of boiling water.
[ترجمه Fatemeh] پاستا را در یک قابلمه بزرگ آب جوش بپزید
|
[ترجمه گوگل]پاستا را در یک تابه بزرگ با آب جوش بپزید [ترجمه ترگمان]پاستا را در یک ظرف بزرگ از آب جوش بپزید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Rinse the cooked pasta with boiling water.
[ترجمه گوگل]پاستاهای پخته شده را با آب جوش بشویید [ترجمه ترگمان]پاستای پخته شده را با آب جوش مخلوط کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The pasta was served in a cream sauce spiked with black pepper.
[ترجمه گوگل]پاستا در سس خامه ای با فلفل سیاه سرو می شد [ترجمه ترگمان]پاستا به همراه یک سس کرمی همراه با فلفل سیاه سرو می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I more or less live on pasta.
[ترجمه گوگل]من کم و بیش با پاستا زندگی می کنم [ترجمه ترگمان]من بیشتر یا کم تر در پاستا زندگی می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. We cooked up a load of pasta and all made pigs of ourselves.
[ترجمه گوگل]ما یک بار پاستا پختیم و همه از خود خوک درست کردیم [ترجمه ترگمان]ما بار پاستا و همه خوکها خودمان را ساختیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I eat a lot of pasta.
[ترجمه گوگل]من ماکارونی زیاد میخورم [ترجمه ترگمان]من بسیاری از پاستا را می خورم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
پاستا (اسم)
pasta
انگلیسی به انگلیسی
• type of noodle, food made from strips of unleavened dough pasta is a type of food made from a mixture of flour, eggs, and water that is formed into different shapes. spaghetti and macaroni are types of pasta.
پیشنهاد کاربران
pasta ( n ) ( pɑstə ) =an Italian food made from flour, water, and sometimes eggs, formed into different shapes and usually served with a sauce.
( انواع ) ماکارونی
pasta ( علوم و فنّاوری غذا ) واژه مصوب: خمیراک تعریف: انواع محصولات خمیری که از آرد زبر گندم سخت و در طی مراحل مختلف خمیر کردن و رشتهای کردن و خشک کردن حاصل شود
Pasta
ماکارونی، پاستا
Pasta is a staple food of traditional Italian cuisine پاستا غذای اصلی غذاهای سنتی ایتالیایی است