passkey

/ˈpæskiː//ˈpɑːskiː/

معنی: مفتاح، کلید خصوصی، کلیدی که چند قفل را باز کند
معانی دیگر: کلید، شاه کلید (که همه درها را باز می کند)، کلید خصوصی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a key that will open a number of locks of similar make; master key.

(2) تعریف: a key that has been filed down so that it opens several kinds of locks; skeleton key.

(3) تعریف: a key issued only to certain persons, as for passage into a private or restricted area.

جمله های نمونه

1. The night porter used a passkey for those rooms that were empty or where no-one answered.
[ترجمه گوگل]باربر شبانه برای اتاق هایی که خالی بودند یا کسی جواب نمی داد از کلید عبور استفاده می کرد
[ترجمه ترگمان]دربان شب کلیدی را برای این اتاق ها که خالی بودند و هیچ کس در آن نبود استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mauss bought the passkey back, thwarting the anarchists' plans.
[ترجمه گوگل]ماوس رمز عبور را پس گرفت و نقشه های آنارشیست ها را خنثی کرد
[ترجمه ترگمان]Mauss the را خرید و برنامه های آنارشیست ها را خنثی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They have your passkey number embedded in them.
[ترجمه گوگل]آنها شماره رمز عبور شما را در خود دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها شماره passkey شما را در خود دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Note: Some devices will only accept a numerical passkey.
[ترجمه گوگل]توجه: برخی از دستگاه ها فقط یک رمز عبور عددی را می پذیرند
[ترجمه ترگمان]توجه: برخی از دستگاه ها تنها یک passkey عددی را می پذیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Enter the same passkey that you have entered previously and press Ok.
[ترجمه گوگل]همان رمز عبوری که قبلا وارد کرده اید را وارد کرده و Ok را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]همان passkey را وارد کنید که قبلا وارد کرده اید و OK کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. You will come to passkey setup screen, please choose "Let me choose my own passkey" and enter your desire passkey and click Next.
[ترجمه گوگل]به صفحه تنظیم کلید عبور خواهید آمد، لطفاً "اجازه دهید رمز عبور خود را انتخاب کنم" را انتخاب کنید و رمز عبور دلخواه خود را وارد کنید و روی Next کلیک کنید
[ترجمه ترگمان]شما به صفحه راه اندازی passkey خواهید آمد، لطفا انتخاب کنید \"اجازه دهید passkey را انتخاب کنم\" و در Next کلیک کرده و روی Next کلیک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. After you enter the passkey, you should see that your Bluetooth headset is paired with your computer as demonstrated in figure
[ترجمه گوگل]پس از وارد کردن رمز عبور، باید ببینید که هدست بلوتوث شما با کامپیوتر شما جفت شده است، همانطور که در شکل نشان داده شده است
[ترجمه ترگمان]بعد از ورود شما به the، شما باید ببینید که هدست شما با کامپیوتر شما جفت شده است، همانطور که در شکل نشان داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Well yes, but in those sorts of terms complementarity becomes a passkey which turns suspiciously many locks.
[ترجمه گوگل]خوب بله، اما در این نوع شرایط، مکمل بودن به یک رمز عبور تبدیل می شود که به طرز مشکوکی بسیاری از قفل ها را می چرخاند
[ترجمه ترگمان]بله، بله، اما در این گونه شرایط، passkey کلیدی می شود که با بدگمانی زیاد قفل ها را روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. After you click the message to allow the Bluetooth connection, you are asked to enter the passkey for the Bluetooth device; see figure
[ترجمه گوگل]پس از کلیک بر روی پیام مجاز به اتصال بلوتوث، از شما خواسته می شود که کلید عبور دستگاه بلوتوث را وارد کنید شکل را ببین
[ترجمه ترگمان]بعد از کلیک روی پیغام برای اتصال بلوتوث، از شما خواسته می شود که وارد سیستم بلوتوث برای دستگاه بلوتوث شوید؛ شکل را ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Refer to your Bluetooth headseta ?s manual to find the passkey for your headset.
[ترجمه گوگل]برای یافتن کلید عبور هدست خود به دفترچه راهنمای هدست بلوتوث خود مراجعه کنید
[ترجمه ترگمان]بلوتوث \"Bluetooth headseta\"؟ این دستی است که کلید passkey را برای headset پیدا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This pairing refers to the establishment of a trusted relationship whereby a secret passkey is shared by the headset and the PC.
[ترجمه گوگل]این جفت شدن به ایجاد یک رابطه قابل اعتماد اشاره دارد که به موجب آن یک رمز عبور مخفی توسط هدست و رایانه شخصی به اشتراک گذاشته می شود
[ترجمه ترگمان]جفت جفت به برقراری یک رابطه قابل اعتماد اشاره می کند که در آن یک passkey مخفی توسط هدست و کامپیوتر به اشتراک گذاشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مفتاح (اسم)
key, keynote, passkey, keyword, opener

کلید خصوصی (اسم)
passkey

کلیدی که چند قفل را باز کند (اسم)
passkey

انگلیسی به انگلیسی

• key that fits a number of locks; one's own key to something, private key

پیشنهاد کاربران

فناوری اعتبارسنجی چند دستگاهی
منبع: نور نیوز
کلید گذر
احراز هویت بدون رمز عبور
در این شیوه از روش های بیومتریک نظیر اثر انگشت یا اسکن چهره برای این احراز هویت استفاده می شود.
تک رمز
رمز

بپرس