1. patriotic passion
شور میهن دوستی
2. he had a passion for gaming
او عاشق قمار بود.
3. she has a passion for classical music
او سخت عاشق موسیقی کلاسیک است.
4. the height of passion
اوج شهوت
5. the sway of passion moved him to do it
تاثیر شهوات او را وادار به انجام آن کار کرد.
6. those sallies of passion so common in princes
آن لبریزشدن های احساسات که برای شاهزادگان عادی است
7. he attacked materialism with passion
او با شورمندی به ماده گرایی حمله کرد.
8. he expressed his burning passion for parichehr
او عشق سوزان خود را نسبت به پریچهر ابراز کرد.
9. he gets into a passion if you contradict him
اگر روی حرفش حرف بیاوری سخت عصبانی می شود.
10. she flew into a passion and shot him
به شدت خشمگین شد و او را با تیرزد.
11. he hated foreigners with a passion
او به شدت از خارجیان متنفر بود.
12. her coyness inflamed the poet's passion further
ناز و کرشمه ی او آتش هوس شاعر را افروخته تر کرد.
13. his eyes were blazing with passion as he spoke of freedom
درباره ی آزادی که حرف می زد چشمانش از شدت احساسات شعله ور بود.
14. his poetry is brimming with passion
شعر او لبریز از احساس است.
15. With equal passion I have sought knowledge. I have wished to understand the hearts of men. I have wished to know why the stars shine. And I have tried to apprehend the Pythagorean power by which number holds sway above the flux. A little of this, but not much, I have achieved.
[ترجمه گوگل]با همان اشتیاق به دنبال دانش بوده ام آرزو کرده ام که دل آدم ها را بفهمم آرزو داشتم بدانم چرا ستاره ها می درخشند و من سعی کرده ام قدرت فیثاغورثی را درک کنم که به وسیله آن عدد بالاتر از شار نوسان دارد کمی از این، اما نه زیاد، به دست آورده ام
[ترجمه ترگمان]با همان شور و هیجانی که در پی دانستن آن هستم دلم می خواست قلب آدم ها را درک کنم می خواهم بدانم چرا ستاره ها می درخشند و من هم سعی کرده ام نیرویی نامریی را که در آن بر فراز the قرار دارد به تصرف درآورده باشم کمی از این، اما نه زیاد، به من دست یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. There is not a passion so strongly rooted in the human heart as envy.
[ترجمه گوگل]هیچ علاقه ای به اندازه حسادت در قلب انسان ریشه ندارد
[ترجمه ترگمان]در قلب انسان شور و هیجانی وجود ندارد که به آن غبطه بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. There is no passion to be found playing small - in settling for a life that is less than the one you are capable of living.
[ترجمه گوگل]هیچ علاقه ای به بازی کوچک وجود ندارد - در قانع شدن به زندگی ای که کمتر از آن چیزی است که می توانید زندگی کنید
[ترجمه ترگمان]هیچ شور و اشتیاقی برای پیدا کردن نقش کوچک در زندگی وجود ندارد - در زندگی کردن برای یک زندگی که کم تر از چیزی است که شما قادر به زندگی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. She argued her case with considerable passion.
[ترجمه گوگل]او با شور و شوق زیادی در مورد پرونده خود بحث کرد
[ترجمه ترگمان]او با شور و شوق درباره این موضوع بحث می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
19. Football arouses a good deal of passion among its supporters.
[ترجمه گوگل]فوتبال شور و شوق زیادی را در میان هواداران خود برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]فوتبال شور و اشتیاق زیادی را بین طرفداران خود بروز می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
20. She didn't believe in grand passion or love at first sight.
[ترجمه گوگل]او در نگاه اول به عشق بزرگ یا عشق اعتقادی نداشت
[ترجمه ترگمان]او به عشق بزرگ یا عشق در نگاه اول اعتقاد نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
21. His eyes were burning with passion.
22. He flew into a great passion.
[ترجمه گوگل]او در یک شور بزرگ پرواز کرد
[ترجمه ترگمان]او به شور و هیجان شدیدی دچار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید