passion

/ˈpæʃn̩//ˈpæʃn̩/

معنی: عشق، شور، هوای نفس، اشتیاق و علاقه شدید، هوی، احساسات تند و شدید، تعصب شدید، احساسات شدید، اغراض نفسانی
معانی دیگر: (احساس شدید عشق یا شهوت یا خشم یا اشتیاق یا ترس و غیره) شور، شورمندی، فزون سهش، فزون سترسا، (شدید) شهوت، حرارت، ولع، (جمع) احساسات، فزون سهش ها، (در اصل) رنج و اندوه (مثلا عذاب شهید)، شرح عذاب شهید، شرح مصائب ائمه، (p بزرگ) رنج و اندوه حضرت عیسی در روزهای آخر عمرش، شرح مصیبت های عیسی (که در انجیل آمده)، اثر هنری درباره ی مصیبت های عیسی، اغرا­ نفسانی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: any strong or intense feeling or emotion, esp. love, sexual desire, or hatred.
مترادف: ardor, fervor, fire, intensity, vehemence, warmth
متضاد: apathy
مشابه: abandon, drive, emotion, feeling, flame, heart, heat, intoxication, lust, obsession, rage, romance, temper, urge, verve

(2) تعریف: the object of such feeling.
مشابه: desire, enthusiasm, fancy, love, obsession

(3) تعریف: strong enthusiasm or fondness for something, or the object of such enthusiasm.
مترادف: ardor, fervor, fondness, hunger, love, obsession, zeal
مشابه: concern, craving, desire, enthusiasm, fancy, fire, flame, hobby, infatuation, interest, longing, lust, mania, thirst, yearning

(4) تعریف: an outburst of violent anger or other emotion.
مترادف: outburst, storm
مشابه: fit, frenzy, paroxysm, rage, violence

جمله های نمونه

1. patriotic passion
شور میهن دوستی

2. he had a passion for gaming
او عاشق قمار بود.

3. she has a passion for classical music
او سخت عاشق موسیقی کلاسیک است.

4. the height of passion
اوج شهوت

5. the sway of passion moved him to do it
تاثیر شهوات او را وادار به انجام آن کار کرد.

6. those sallies of passion so common in princes
آن لبریزشدن های احساسات که برای شاهزادگان عادی است

7. he attacked materialism with passion
او با شورمندی به ماده گرایی حمله کرد.

8. he expressed his burning passion for parichehr
او عشق سوزان خود را نسبت به پریچهر ابراز کرد.

9. he gets into a passion if you contradict him
اگر روی حرفش حرف بیاوری سخت عصبانی می شود.

10. she flew into a passion and shot him
به شدت خشمگین شد و او را با تیرزد.

11. he hated foreigners with a passion
او به شدت از خارجیان متنفر بود.

12. her coyness inflamed the poet's passion further
ناز و کرشمه ی او آتش هوس شاعر را افروخته تر کرد.

13. his eyes were blazing with passion as he spoke of freedom
درباره ی آزادی که حرف می زد چشمانش از شدت احساسات شعله ور بود.

14. his poetry is brimming with passion
شعر او لبریز از احساس است.

15. With equal passion I have sought knowledge. I have wished to understand the hearts of men. I have wished to know why the stars shine. And I have tried to apprehend the Pythagorean power by which number holds sway above the flux. A little of this, but not much, I have achieved.
[ترجمه گوگل]با همان اشتیاق به دنبال دانش بوده ام آرزو کرده ام که دل آدم ها را بفهمم آرزو داشتم بدانم چرا ستاره ها می درخشند و من سعی کرده ام قدرت فیثاغورثی را درک کنم که به وسیله آن عدد بالاتر از شار نوسان دارد کمی از این، اما نه زیاد، به دست آورده ام
[ترجمه ترگمان]با همان شور و هیجانی که در پی دانستن آن هستم دلم می خواست قلب آدم ها را درک کنم می خواهم بدانم چرا ستاره ها می درخشند و من هم سعی کرده ام نیرویی نامریی را که در آن بر فراز the قرار دارد به تصرف درآورده باشم کمی از این، اما نه زیاد، به من دست یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There is not a passion so strongly rooted in the human heart as envy.
[ترجمه گوگل]هیچ علاقه ای به اندازه حسادت در قلب انسان ریشه ندارد
[ترجمه ترگمان]در قلب انسان شور و هیجانی وجود ندارد که به آن غبطه بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. There is no passion to be found playing small - in settling for a life that is less than the one you are capable of living.
[ترجمه گوگل]هیچ علاقه ای به بازی کوچک وجود ندارد - در قانع شدن به زندگی ای که کمتر از آن چیزی است که می توانید زندگی کنید
[ترجمه ترگمان]هیچ شور و اشتیاقی برای پیدا کردن نقش کوچک در زندگی وجود ندارد - در زندگی کردن برای یک زندگی که کم تر از چیزی است که شما قادر به زندگی هستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She argued her case with considerable passion.
[ترجمه گوگل]او با شور و شوق زیادی در مورد پرونده خود بحث کرد
[ترجمه ترگمان]او با شور و شوق درباره این موضوع بحث می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Football arouses a good deal of passion among its supporters.
[ترجمه گوگل]فوتبال شور و شوق زیادی را در میان هواداران خود برمی انگیزد
[ترجمه ترگمان]فوتبال شور و اشتیاق زیادی را بین طرفداران خود بروز می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She didn't believe in grand passion or love at first sight.
[ترجمه گوگل]او در نگاه اول به عشق بزرگ یا عشق اعتقادی نداشت
[ترجمه ترگمان]او به عشق بزرگ یا عشق در نگاه اول اعتقاد نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His eyes were burning with passion.
[ترجمه گوگل]چشمانش از شوق می سوخت
[ترجمه ترگمان]چشمانش از شور و شوق می سوخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. He flew into a great passion.
[ترجمه گوگل]او در یک شور بزرگ پرواز کرد
[ترجمه ترگمان]او به شور و هیجان شدیدی دچار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عشق (اسم)
love, amour, passion, mania

شور (اسم)
deliberation, emotion, excitement, frenzy, passion, rapture, sensation, craze, phrensy

هوای نفس (اسم)
passion, indo-european

اشتیاق و علاقه شدید (اسم)
passion

هوی (اسم)
passion

احساسات تند و شدید (اسم)
passion

تعصب شدید (اسم)
passion

احساسات شدید (اسم)
passion

اغراض نفسانی (اسم)
passion

انگلیسی به انگلیسی

• suffering of jesus on the cross; biblical writings that list the sufferings of jesus on the cross
ardour, fervor; zeal, enthusiasm; fury; desire, lust
passion is a very strong feeling or belief.
you can refer to a very strong feelings of sexual desire for someone as passion.
if you have a passion for something, you like it very much.

پیشنهاد کاربران

Controling the passion is hard.
کنترل کردن هوای نفس سخت است.
شور، شوق، اشتیاق، اغراض نفسانی
انفعال
مثال: Passions of the Soul نام آخرین اثر دکارت به نام : انفعالات نفسانی
شور و علاقه، عشق
مثال: She pursued her passion for painting.
او به دنبال علاقه اش به نقاشی بود.
به معنای اشتیاق هست.
در منطق ارسطویی: انفعال
در برابر فعل یا action
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : passion
صفت ( adjective ) : passionate
قید ( adverb ) : passionately
منظور از شور شوق و علاقه هست.
شهوات
۱ - عشق ( جنسی ) , علاقه
۲ - احساس، عاطفه
۳ - شور، شوق، ذوق، عطش
برخلاف نظر دوستان
نمیتوان علاقه یا عشق ترجمه کرد. اینها در انگلیسی کلمات خودشان را دارند.
من ترجیحم بر این است که آن را شور و شهوت ترجمه کنم ( در اموری که مسائل جنسی را نیز شامل باشد ) یا شور و شوق، یا شور و عطش.
...
[مشاهده متن کامل]

دو کلمه ای ترجمه می کنم تا هر دو معنای پشن به فارسی درآید.
ممنون میشم اگر لایک کنید ❤️🙏🏻

هوای نفس
تعصب
The prid and the passion
غرور وتعصب، 1957،
It's a night full of poem and passion
It's a night full of light and moon
I have a date with my sweetheart
He's late because he lives far away
شب شب شعر و شوره
شب شب ماه و نوره
با یار قرار گذاشتم
دیر کرده راهش دوره
شور و شوق ، اشتیاق
Passion=desire
عشق و علاقه ( قوی و زیاد و قلبی )
در واقع از Love شدیدتر و قوی تر هستش
🔴a strong feeling of enthusiasm or excitement for something or about doing something
🔴a strong sexual or romantic feeling for someone
...
[مشاهده متن کامل]

🔴a strong feeling ( such as anger ) that causes you to act in a dangerous way

هوس
a strong entusiasm or interest - - - - - love
passion ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: شور 2
تعریف: احساس یا اعتقاد شدید و حرکت برانگیز
تب و تاب
توی برنامه ریزی ماهانه یه قسمت داریم به نام passion
به معنی کارهای مورد علاقه ، چیزی که دوسش داری ، خواسته قلبی و ایناس. . .
سللم به معنی شور و اشتیاق و در بعضی مواقع علاقه هم ترجمه میشه، مثال:
I study mathematics with passion =من ریاضیات را با علاقه مطالعه می کنم.
I was full of passion after party=من بعد از مهمانی پر از شور و اشتیاق بودم.
...
[مشاهده متن کامل]

I feel passion when my husband calls me=من احساس شور و اشتیاق می کنم وقتی که همسرم مرا صدا می کند.
موفق باشید!: )

خواسته قلبی
جانبدارانه
مغرضانه
چیز یا کار مورد علاقه

التهاب، تب و تاب، سوز و گداز، هیجان
اشتیاق
مصائب
the passion of the christ
مصائب مسیح
خواستنی
شور و شوق
علائق، ( مجازا ) آرزو، آمال و آرزوها
چیز مورد علاقه
نهایت علاقه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس