passible

/ˈpæsɪbəl//ˈpæsɪbl/

معنی: حساس، دردکش
معانی دیگر: قادر به احساس کردن یا رنج بردن، حس دار، سوهشگر، سترساگر، فساد پذیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: passibility (n.)
• : تعریف: open to feeling, emotion, or sensation; impressionable; sensitive.
متضاد: impassible

جمله های نمونه

1. Toute infraction est passible d'une amende voire d'une peine de prison.
[ترجمه گوگل]Toute infraction est passible d'une amende voire d'une peine de burg
[ترجمه ترگمان]و بر خلاف قانونی که در زندان رخ داده بود، از زندان amende بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Dr:Yes, that's quite passible. Never mind, you must be admitted and operated at once.
[ترجمه گوگل]دکتر: بله، کاملا قابل قبول است مهم نیست، شما باید یکباره بستری شوید و عمل کنید
[ترجمه ترگمان]دکتر: بله، بسیار خوب است مهم نیست، باید فورا قبول کنید و کار کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I know it doesn't sound passible.
[ترجمه گوگل]میدونم قابل قبول نیست
[ترجمه ترگمان]می دانم که به نظر خوب نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Yes, that's quite passible. Never mind, you must be admitted and operated at once.
[ترجمه گوگل]بله، این کاملا قابل قبول است مهم نیست، شما باید یکباره بستری شوید و عمل کنید
[ترجمه ترگمان]بله، کاملا passible است مهم نیست، شما باید فورا دست به کار شوید و عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is passible to build up faith in oneself by having the right attitude towards one's own abilities.
[ترجمه گوگل]ایجاد ایمان به خود با داشتن نگرش صحیح نسبت به توانایی های خود امکان پذیر است
[ترجمه ترگمان]مهم است که با داشتن نگرش درست نسبت به توانایی های خود، به خود ایمان داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حساس (صفت)
alive, acute, keen, sensitive, susceptible, delicate, touchy, tender, exquisite, vigilant, sensate, sentient, stark, techy, sensory, kittle, passible, sharp-nosed, soft-boiled, thin-skinned, supersensitive, susceptive, ticklish

دردکش (صفت)
passible

انگلیسی به انگلیسی

• sensitive, perceptive, capable of feeling

پیشنهاد کاربران

بپرس