passerby

/ˈpæsərbi//ˈpæsərbi/

رهگذر، عابر (passer-by هم می نویسند)، رهرو، رهگذر مخصوصا بطور اتفاقی، رهگذر، عابر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: passers-by, passersby
• : تعریف: one who passes by, esp. by chance.

- He sat on the porch and nodded to the passersby.
[ترجمه گوگل] روی ایوان نشست و با سر به عابران اشاره کرد
[ترجمه ترگمان] روی ایوان نشست و سرش را به طرف the تکان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an observant passerby noticed the fire and awakened the inhabitants of the house
عابری هوشیار متوجه آتش سوزی شد و اهل خانه را بیدار کرد.

2. i was hoping that no passerby would happen along the alley
امیدوار بودم که اتفاقا سر و کله رهگذری در کوچه پیدا نشود.

3. Fortunately, a passerby heard his cries for help .
[ترجمه گوگل]خوشبختانه یکی از رهگذران فریاد کمک او را شنید
[ترجمه ترگمان]خوشبختانه یک عابر از فریادهای او برای کمک خبر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. One eagle-eyed passerby noticed that the window was slightly open.
[ترجمه گوگل]یکی از رهگذران چشم عقابی متوجه شد که پنجره کمی باز است
[ترجمه ترگمان]یک عابر با چشم عقاب متوجه شد که پنجره کمی باز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A passerby told me the time.
[ترجمه گوگل]یک رهگذر زمان را به من گفت
[ترجمه ترگمان]یک عابر در آن زمان به من گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The 23-year-old's screams alerted a passerby who went to her rescue.
[ترجمه گوگل]فریادهای این دختر 23 ساله رهگذری را که به نجات او رفت، هشدار داد
[ترجمه ترگمان]فریادهای ۲۳ ساله، به رهگذری که برای نجات او رفته بود آگاه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The attackers were apprehended by an unknown passerby, who chased the three youths and recovered the stolen bicycle.
[ترجمه گوگل]مهاجمان توسط یک رهگذر ناشناس دستگیر شدند و سه جوان را تعقیب کردند و دوچرخه سرقتی را کشف کردند
[ترجمه ترگمان]مهاجمان توسط یک عابر ناشناس دستگیر شدند که این سه جوان را تعقیب کرده و دوچرخه به سرقت رفته را پیدا کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Passerby 3 : I don't know, but he must have his reason.
[ترجمه گوگل]رهگذر 3: نمی دانم، اما او باید دلیل خود را داشته باشد
[ترجمه ترگمان]نمی دونم، اما اون باید دلیل خودش رو داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The pickpocket planted the purse on a passerby.
[ترجمه گوگل]جیب بر کیف را روی رهگذری کاشت
[ترجمه ترگمان]جیب بر این کیف را به رهگذری بخشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm only a passerby and know nothing at all about this place.
[ترجمه بی آلایش] من فقط یک رهگذر هستم و اصلا درباره ی این مکان نمی دانم
|
[ترجمه گوگل]من فقط یک رهگذر هستم و اصلاً در مورد این مکان چیزی نمی دانم
[ترجمه ترگمان]من فقط رهگذری هستم و در این مکان چیزی نمی دانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Passerby listens come out he is slave an old name for Japan, saw scrip again.
[ترجمه گوگل]رهگذر گوش می دهد بیرون می آید او برده نامی قدیمی برای ژاپن است، دوباره اسکریپ را دید
[ترجمه ترگمان]passerby به بیرون گوش می دهد و نام قدیمی خود را به نام باستانی ژاپن دریافت می کند و دوباره به جای آن scrip را می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A nameless passerby made a snappy shilly-shally of yore.
[ترجمه گوگل]رهگذر بی نام و نشانی از گذشته به طرز عجیب و غریبی دست و پا کرد
[ترجمه ترگمان]یک رهگذر بی نام و نشان، تردید به خود راه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He is just a passerby, but you are not.
[ترجمه گوگل]او فقط یک رهگذر است، اما شما نیستید
[ترجمه ترگمان]او فقط یک عابر است، اما شما نیستید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Go tell the Spartans, passerby, that here, by Spartan law, we lie!
[ترجمه گوگل]برو به اسپارتی ها بگو، رهگذر، که اینجا، طبق قانون اسپارت، ما دروغ می گوییم!
[ترجمه ترگمان]برو به the بگو که در اینجا با قانون مدنی ما دروغ می گوییم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• ones who passes by, one who goes by
a passer-by is a person who is walking past someone or something.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم pass
📌 این ریشه، معادل "step" یا "pace" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "step" یا "pace" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 Impasse: a blocked path where no steps can be taken
🔘 Encompass: to fully surround, like steps that cover everything
🔘 Expansive: wide in scope, like a broad pace
🔘 Unsurpassed: the best, no steps can go further
🔘 Pace: speed or rate of movement, steps taken
🔘 Compass: a tool for guiding steps or direction
🔘 Impassable: a path where no steps can be taken
🔘 Overpass: a bridge that lets you step over something
🔘 Pass: to move across, taking steps through
🔘 Passable: a path that can be crossed, steps can be taken
🔘 Passage: a route, a series of steps from one place to another
🔘 Passageway: a path between spaces, steps lead through
🔘 Passenger: a person taking a journey, not stepping themselves
🔘 Passerby: a person walking past, taking steps along the way
🔘 Passersby: people walking by, each taking steps
🔘 Passport: a document granting steps across borders
🔘 Password: a secret phrase to take the first step into something
🔘 Surpass: to go beyond, taking steps further
🔘 Trespass: to step onto forbidden ground
🔘 Underpass: a tunnel to step under something

passerby ( n ) ( p�sərˈbaɪ ) ( also passer - by ) ( pl. passersby, passers - by ) =a person who is going past sth sb by chance, especially when sth unexpected happens
passerby
/ˌpɑːsəˈbaɪ $ ˌp�sər - / فونتیک صحیح می باشد.
passerby: عابر
a person who is going past sth/sb by chance, especially when sth unexpected happens. pas by sb/sth v
رهگذر عابر
E. g. Her screams drew passers - by to the scene
جیغ هاش واسه رهگذارای اون صحنه جلب توجه می کرد
E. g. Her screams drew passers - by to the scene
جیغ کشیدن هاش جلب توجه کرد واسه رهگذرا
عابر
رهگذر

بپرس