passed into

پیشنهاد کاربران

به تدریج و کم کم جزیی از چیزی شدن. تبدیل به بخشی از چیزی یا شرایطی شدن.
Many foreign words have passed into the English language.
کلمات خارجی زیادی وارد زبان انگلیسی شده اند.
His deeds have passed into legend
اعمال او تبدیل به افسانه شده است.
مواجه شدن