passably

/ˈpæsəbli//ˈpɑːsəbli/

به طور قابل قبول، به طور نسبتا متوسط، پذیرفتنی، بطور میانه، چنانکه بتوان پذیرفت

بررسی کلمه

قید ( adverb )
• : تعریف: moderately; reasonably.
مشابه: fairly, pretty

- a passably good meal
[ترجمه گوگل] یک وعده غذایی قابل قبول
[ترجمه ترگمان] غذای نسب تا خوبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. There were one or two passably funny jokes but it was mostly dull.
[ترجمه گوگل]یک یا دو جوک خنده دار قابل قبول وجود داشت، اما بیشتر کسل کننده بود
[ترجمه ترگمان]یکی دو شوخی بامزه داشت، اما بیش از حد ملال آور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He speaks passably good French.
[ترجمه گوگل]او به خوبی فرانسوی صحبت می کند
[ترجمه ترگمان]نسب تا فرانسوی خوب بلد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hitting the ball low and passably straight off the tee is vital, then comes the difficult bit!
[ترجمه گوگل]ضربه زدن به توپ به سمت پایین و به صورت مستقیم از روی سه راهی بسیار مهم است، سپس مرحله دشوار فرا می رسد!
[ترجمه ترگمان]ضربه به توپ پایین و صاف و صاف و صاف است و سپس ضربه سختی وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Which means my lure was behaving passably bug-like.
[ترجمه گوگل]این بدان معناست که فریب من رفتاری قابل قبول با حشره داشت
[ترجمه ترگمان]که به این معنی بود که lure من مثل یه حشره خوب رفتار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He learned to speak French passably, declared them a nation and gave the province a special seat at international gatherings.
[ترجمه گوگل]او زبان فرانسه را به طور قابل قبولی یاد گرفت، آنها را یک ملت اعلام کرد و در مجامع بین المللی جایگاه ویژه ای به استان داد
[ترجمه ترگمان]او یاد گرفت که با زبان فرانسه حرف بزند، آن ها را ملتی اعلام کرد و در مجامع بین المللی کرسی خاصی به این استان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Though he spoke French and German passably, he had never altogether lost the New England accent he had brought to Paris from Boston twenty years ago .
[ترجمه گوگل]اگرچه فرانسوی و آلمانی را به خوبی صحبت می کرد، اما هرگز لهجه نیوانگلندی را که بیست سال پیش از بوستون به پاریس آورده بود، از دست نداد
[ترجمه ترگمان]با آنکه فرانسه و آلمانی را نسب تا نشان می داد هرگز لهجه انگلیسی را که بیست سال پیش از بوستون به پاریس آورده بود از دست نداده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Be passably good in at least one sport—whether it's jogging, skiing, golf, ice skating, swimming, baseball, basketball, tennis, you name it.
[ترجمه گوگل]حداقل در یک ورزش خوب باشید - خواه آهسته دویدن، اسکی، گلف، اسکیت روی یخ، شنا، بیسبال، بسکتبال، تنیس
[ترجمه ترگمان]در حداقل یک ورزش خوب عمل کنید - چه دویدن، اسکی، گلف، اسکیت روی یخ، شنا کردن، بیسبال، بسکتبال، و تنیس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This inefficient method may have worked passably well for the first 25 years of the digital age, but it's becoming untenable as the pile of data mounts.
[ترجمه گوگل]این روش ناکارآمد ممکن است در 25 سال اول عصر دیجیتال به خوبی کار کند، اما با افزایش انبوه داده ها غیرقابل دفاع می شود
[ترجمه ترگمان]این روش ناکارآمد ممکن است به خوبی برای ۲۵ سال اول عصر دیجیتال کار کرده باشد، اما به اندازه انبوهی از داده ها غیرقابل دفاع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Energy Cognition of the participants were acceptable passably .
[ترجمه گوگل]شناخت انرژی شرکت کنندگان قابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]ارزیابی انرژی شرکت کنندگان در سطح قابل پذیرش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. My uncle Kevan would make a passably good regent if someone pressed the duty on him, but he will never reach for it. The gods shaped him to be a follower, not a leader.
[ترجمه گوگل]عمویم کیوان یک نایب السلطنه خوب می شود اگر کسی وظیفه او را تحت فشار قرار دهد، اما او هرگز به آن دست نخواهد یافت خدایان او را به عنوان یک پیرو و نه یک رهبر شکل دادند
[ترجمه ترگمان]عموی من، اگر کسی وظیفه خود را به او تحمیل کند، نماینده خوبی خواهد بود، اما او هرگز به آن دست نخواهد زد خدایان اون رو شبیه یه follower نه یه رهبر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The tavern had been dark and passably cool, with the front door open and big fans on the ceiling and one on a stand by the door whirring at about a hundred and five decibels.
[ترجمه گوگل]میخانه تاریک بود و کاملاً خنک بود، در جلویی باز بود و پنکه‌های بزرگی روی سقف و یکی روی پایه‌ای کنار در با صدایی حدود صد و پنج دسی‌بل می‌چرخید
[ترجمه ترگمان]میخانه تاریک و نسب تا سرد بود، با در جلو و بادبزن بزرگ روی سقف و یکی در کنار در که در حال غژغژ صد و پنج decibels بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A passably large air-hole, probably the man-hole in the Rue d'Anjou, furnished a light that was almost vivid.
[ترجمه گوگل]یک سوراخ هوای قابل عبور بزرگ، احتمالاً سوراخ انسان در خیابان آنژو، نوری را ارائه می‌کرد که تقریباً واضح بود
[ترجمه ترگمان]حفره نسب تا نسبتا بزرگی بود که احتمالا در کوچه d نوری دیده می شد نوری که تقریبا روشن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nearly all of them speak passably.
[ترجمه گوگل]تقریباً همه آنها قابل قبول صحبت می کنند
[ترجمه ترگمان]تقریبا همه آن ها نسب تا صریح صحبت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has always been quick to pick things up, doing passably well in school without really trying.
[ترجمه گوگل]او همیشه در انتخاب چیزها سریع بوده است و در مدرسه بدون اینکه واقعاً تلاش کند به خوبی کار می کند
[ترجمه ترگمان]او همیشه سعی می کرد کارها را مرتب کند و بدون اینکه واقعا سعی کند به خوبی در مدرسه انجام بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a reasonable manner, satisfactorily, acceptably

پیشنهاد کاربران

بپرس