passable

/ˈpæsəbl̩//ˈpɑːsəbl̩/

معنی: قابل قبول، قابل عبور، گذرپذیر، عبور کردنی
معانی دیگر: (شاگرد یا ورقه ی امتحانی و غیره) قابل قبول، متوسط، (مسکوک و غیره) رایج، قابل گذاشتن در جریان، (لایحه و غیره) قابل تصویب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: capable of being traversed, crossed, or passed through.
مترادف: clear, navigable, open, traversable
متضاد: impassable
مشابه: fordable, free, penetrable, unobstructed

(2) تعریف: acceptable without being exceptional; adequate.
مترادف: acceptable, adequate, average, middling, so-so
مشابه: competent, decent, enough, fair, indifferent, mediocre, ordinary, presentable, respectable, satisfactory, sufficient, tidy, tolerable, unexceptional

- The quality of his work is only passable.
[ترجمه گوگل] کیفیت کار او فقط قابل قبول است
[ترجمه ترگمان] کیفیت کار او فقط passable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. "c" is a passable grade but not a good one
((ج)) نمره ی قبولی است ولی نمره ی خوبی نیست.

2. some mountain roads are not passable in winter
برخی راه های کوهستانی در زمستان قابل عبور نیست.

3. Stan puffed out his thin cheeks in a passable imitation of his dad.
[ترجمه گوگل]استن گونه های باریک خود را به تقلید قابل قبولی از پدرش پف کرد
[ترجمه ترگمان]استن به تقلید از پدرش گونه های لاغرش را بیرون داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The food was excellent and the wine was passable.
[ترجمه گوگل]غذا عالی و شراب قابل قبول بود
[ترجمه ترگمان]غذا عالی بود و شراب هم قابل قبول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He can do a passable imitation of the maths teacher.
[ترجمه گوگل]او می تواند یک تقلید قابل قبول از معلم ریاضی انجام دهد
[ترجمه ترگمان]او می تواند تقلید ملایم از معلم ریاضی را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She put on a passable imitation of a Scottish accent.
[ترجمه گوگل]او تقلید قابل قبولی از لهجه اسکاتلندی به کار برد
[ترجمه ترگمان]او تقلیدی از لهجه اسکاتلندی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The mountain roads are not passable until late spring.
[ترجمه گوگل]جاده های کوهستانی تا اواخر بهار قابل تردد نیستند
[ترجمه ترگمان]جاده های کوهستانی تا اواخر بهار قابل عبور نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He served a bottle of very passable claret with the meal.
[ترجمه گوگل]او با غذا یک بطری کلت بسیار قابل قبول سرو کرد
[ترجمه ترگمان]بعد از خوردن شام یک بطری شراب بسیار قابل قبول به او داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The airport road is passable today for the first time in a week.
[ترجمه گوگل]جاده فرودگاه امروز برای اولین بار در یک هفته گذشته قابل تردد است
[ترجمه ترگمان]راه فرودگاه برای اولین بار در عرض یک هفته قابل عبور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's passable, he says, and it leads direct to Tmjillo.
[ترجمه گوگل]او می گوید که قابل عبور است و مستقیم به Tmjillo منتهی می شود
[ترجمه ترگمان]می گوید: قابل قبوله و به سمت Tmjillo هدایت میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The A66 was passable with just a light coating of snow.
[ترجمه گوگل]A66 فقط با یک پوشش سبک از برف قابل عبور بود
[ترجمه ترگمان]The با روکش روشنی پوشیده از برف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mary can speak passable Russian.
[ترجمه گوگل]مریم می تواند روسی قابل قبول صحبت کند
[ترجمه ترگمان]مری می تو نه روسی حرف بز نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He gave a passable imitation of Charlie Chaplin.
[ترجمه گوگل]او تقلید قابل قبولی از چارلی چاپلین ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]به تقلید از صاحب میخانه دار نی را به نحو احسن انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The recent rain made the little stream passable and the water was very swift, shallow and rocky.
[ترجمه گوگل]بارندگی اخیر نهر کوچک را قابل عبور کرد و آب بسیار تند، کم عمق و سنگلاخ بود
[ترجمه ترگمان]باران تازه به راه افتاد و آب کم عمق و کم عمق و کم عمق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her hair was rolled into a passable pageboy and sometimes tied with a black ribbon.
[ترجمه گوگل]موهایش را به شکل یک پیج‌بوی قابل عبور در می‌کرده و گاهی با روبان سیاه می‌بندند
[ترجمه ترگمان]موهایش را به صورت passable passable و گاهی با روبان سیاه گره زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل قبول (صفت)
acceptable, passable, admissible, tolerable, allowable, believable, receivable, acceptive

قابل عبور (صفت)
passable, traversable

گذرپذیر (صفت)
passable

عبور کردنی (صفت)
passable, practicable

انگلیسی به انگلیسی

• can be traversed; mediocre, of average quality; satisfactory, acceptable
something that is passable is satisfactory in quality.
if a road or path is passable, it is not completely blocked.

پیشنهاد کاربران

passable ( adj ) =if a road or a river is passable, it's not blocked and you can travel along or across it, e. g. The mountain roads aren't passable until late spring.
passable
گذشتنی
( Gozashtani )
�گذشتن� ( pass ) و �پسوند �ی� به وجه مصدری� ( able )
● قابل تردد
● قابل قبول
adjective - formal :
1 - نسبتا خوب ( اما نه عالی )
به عنوان مثال :
The food was excellent and the wine was passable
2 - قابل عبور و مرور ( جاده یا رودخانه ای که مسدود نیست و می توان در طول آن سفر کرد یا از عرض آن عبور نمود. )
...
[مشاهده متن کامل]

به عنوان مثال :
Despite the snow, all the major highways in upstate New York were still passable

منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/passable
پذیرفتنی
passable ( adj ) = قابل گذر، قابل عبور، قابل تردد/نسبتاً خوب، قابل قبول، در حدقابل قبول، پاس کردنی، مقبول
Definition = امکان ادامه سفر/رضایت بخش اما عالی نیست/
Examples:
1 - Because of the heavy snow, roads in the area were passable only with care.
...
[مشاهده متن کامل]

به دلیل برف زیاد ، جاده های منطقه فقط با دقت قابل گذربودند.
2 - The mountain roads are not passable until late spring.
جاده های کوهستانی تا اواخر بهار قابل عبور نیستند.
3 - Mary can speak passable Russian.
مری می تواند در حد قابل قبول به روسی قابل قبول صحبت کند.
4 - The food was excellent and the wine was passable.
غذا عالی و شراب نسبتاً خوب بود.

قابل گذران کردن ( در مورد پول برای زندگی )

بپرس