pass judgment

جمله های نمونه

1. I don't want to pass judgment on my colleagues.
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم در مورد همکارانم قضاوت کنم
[ترجمه ترگمان]من نمی خواهم روی همکاران خودم قضاوت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Our aim is to help him, not to pass judgment on what he has done.
[ترجمه گوگل]هدف ما این است که به او کمک کنیم، نه اینکه در مورد کاری که انجام داده است قضاوت کنیم
[ترجمه ترگمان]هدف ما این است که به او کمک کنیم، نه اینکه روی کاری که کرده قضاوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The court has yet to pass judgment in this case.
[ترجمه گوگل]دادگاه هنوز در این مورد حکمی صادر نکرده است
[ترجمه ترگمان]دادگاه هنوز در این مورد قضاوت نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Like everyone else, they will be able to pass judgment by means of the ballot box.
[ترجمه گوگل]آنها نیز مانند سایرین می توانند از طریق صندوق رای قضاوت کنند
[ترجمه ترگمان]مانند هر کس دیگری، آن ها می توانند با استفاده از صندوق رای قضاوت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They pass judgment on an accused taking into account the gravity of the crime and the circumstances of the accused.
[ترجمه گوگل]آنها با در نظر گرفتن شدت جرم و شرایط متهم در مورد یک متهم قضاوت می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها قضاوت در مورد جرم و شرایط متهم را در نظر می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I used to pass judgment on sight.
[ترجمه گوگل]من قبلاً در مورد بینایی قضاوت می کردم
[ترجمه ترگمان] من همیشه در معرض دید قرار می گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We had filed suit to pass judgment on Harvester.
[ترجمه گوگل]ما برای قضاوت در مورد هاروستر شکایت کرده بودیم
[ترجمه ترگمان]ما کت و شلوار پوشیده بودیم که از Harvester (Harvester)قضاوت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Managers will often find it difficult not to pass judgment on subordinates automatically.
[ترجمه گوگل]مدیران اغلب برایشان مشکل است که به طور خودکار در مورد زیردستان قضاوت نکنند
[ترجمه ترگمان]مدیران اغلب متوجه می شوند که قضاوت در مورد زیردستان خود به صورت خودکار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Jennifer: Listen, I can't pass judgment, Oliver, I just think so.
[ترجمه گوگل]جنیفر: گوش کن، من نمی توانم قضاوت کنم، الیور، فقط اینطور فکر می کنم
[ترجمه ترگمان]، \"گوش کن، من نمیتونم قضاوت کنم\" الیور فکر کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Don't be in such a hurry to pass judgment.
[ترجمه گوگل]برای قضاوت آنقدر عجله نکنید
[ترجمه ترگمان]این قدر عجله نکن که قضاوت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Don't pass judgment, or compare their situation to your own.
[ترجمه گوگل]قضاوت نکنید، یا وضعیت آنها را با خودتان مقایسه نکنید
[ترجمه ترگمان]قضاوت نکنید، یا موقعیت خود را با خودتان مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can't pass judgment on people without proper consideration.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید بدون توجه مناسب در مورد مردم قضاوت کنید
[ترجمه ترگمان]تو نمی تونی بدون فکر کردن روی مردم قضاوت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is difficult pass judgment on the affair when I know so little about what happened.
[ترجمه گوگل]قضاوت در مورد این ماجرا دشوار است، زمانی که من اطلاعات کمی در مورد آنچه اتفاق افتاده است
[ترجمه ترگمان]وقتی راجع به اتفاقی که افتاد خیلی ناراحت می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You judge by human standards; I pass judgment on no one.
[ترجمه گوگل]شما با معیارهای انسانی قضاوت می کنید من در مورد کسی قضاوت نمی کنم
[ترجمه ترگمان]شما براساس معیارهای انسانی قضاوت می کنید، من روی هیچ کس قضاوت نمی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. One must be very slow to pass judgment in these cases.
[ترجمه گوگل]برای قضاوت در این موارد باید خیلی کند بود
[ترجمه ترگمان]انسان باید در این موارد بسیار کند عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• convict; decree

پیشنهاد کاربران

اظهار نظر کردن در باره کسی
بدون تامل نظر دادن و قضاوت کردن

بپرس