pass around

پیشنهاد کاربران

دست به دست شدن. دست به دست گشتن
مثال:
This book will be passed around and, God willing, spread across the Islamic world.
این کتاب دست به دست خواهد گشت و ان شاءالله در سرتاسر جهان اسلام منتشر خواهد شد.
pass around =to pass sth from person to person in a group, e. g. Becky passed around a card she'd bought for Kerry's birthday and we all wrote something on it.
pass around
پخش شدن توی گروه
در یک جمع انتقال پیدا کردن
دست به دست کردن
عوض کردن. دوست نداشتن و نخواستن. تعویض
ارث رسیدن، ارثی
پخش کردن ( آگهی - خبر نامه )
مثلا: Pass around flyers
منتقل شدن از شخصی به شخص دیگر/دست به دست شدن