pash

/ˈpæʃ//ˈpæʃ/

معنی: سر، نرمی، یورش، کله، باران شدید، ضربت خردکننده، بازور پرتاب کردن، رگبار تند باریدن، کوبیدن
معانی دیگر: (محلی)، پرتاب و خرد کردن یا شدن، (خودمانی) علاقه ی سطحی و زودگذر، سقوط برف سنگین

جمله های نمونه

1. she had a pash for her school friend
او نسبت به هم مدرسه ای خود محبت کودکانه داشت.

2. "We'll go forward as business partners, " Mr. Pash said.
[ترجمه گوگل]آقای پاش گفت: "ما به عنوان شرکای تجاری به جلو خواهیم رفت "
[ترجمه ترگمان]آقای pash گفت: ما به عنوان شریک تجاری پیش می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. "The players are our partners," said Pash.
[ترجمه گوگل]پاش گفت: بازیکنان شرکای ما هستند
[ترجمه ترگمان]Pash می گوید: \" بازیکنان شریک ما هستند \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Miranda likes you. . . I think she has quite a pash on you.
[ترجمه گوگل]میراندا شما را دوست دارد من فکر می کنم او به شما علاقه زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] میراندا \"از تو خوشش میاد\" فکر کنم اون حسابی عاشق تو شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The pash is slithering out of the closet.
[ترجمه گوگل]پاش از کمد بیرون می‌رود
[ترجمه ترگمان]The از کمد بیرون می لغزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Maybe he's whisked her off to Tenerife for a bit of pash under the sun.
[ترجمه گوگل]شاید او را به تنریف برده است تا کمی در زیر آفتاب بنشیند
[ترجمه ترگمان]شاید او او را به خاطر یک تکه زمین زیر آفتاب از Tenerife بیرون اورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Answer: you cop out and buy the LOLcat book. Pish pash, job done.
[ترجمه گوگل]پاسخ: شما بیرون می روید و کتاب LOLcat را می خرید پیش پاش، کار تمام شد
[ترجمه ترگمان]جواب بده، برو بیرون و کتاب LOLcat رو بخر چرت نگو، کار تمومه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

نرمی (اسم)
subtlety, suavity, amenity, leniency, softness, plasticity, lubricity, gloss, unction, lenity, pash, malleability

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

کله (اسم)
head, brain, pate, noddle, pash, pericranium

باران شدید (اسم)
pash, heavy rain, rainstorm, rainsquall

ضربت خردکننده (اسم)
pash

بازور پرتاب کردن (فعل)
pash

رگبار تند باریدن (فعل)
pash

کوبیدن (فعل)
grind, stub, forge, beat, thrash, fustigate, mallet, ram, berry, knock, pummel, flail, drive, bruise, stave, hammer, frap, pash, smite, nail, pound, thresh, whang

انگلیسی به انگلیسی

• crush on a person, infatuation

پیشنهاد کاربران

بپرس