اسم ( noun )
حالات: parties
حالات: parties
• (1) تعریف: a social gathering or event created for the purpose of celebration or pleasure and at which there is conversation, refreshment, and, usually, music or some other form of entertainment.
• مترادف: affair
• مشابه: ball, bash, blast, carousal, carouse, celebration, fete, function, get-together, jamboree, revel, shindig, social, soiree
• مترادف: affair
• مشابه: ball, bash, blast, carousal, carouse, celebration, fete, function, get-together, jamboree, revel, shindig, social, soiree
- She is planning a large party for her parents' wedding anniversary.
[ترجمه رضا سعیدی] او درحال برنامه ریزی یک مهمانی بزرگ و شکوهمند برای سالگرد عروسی پدر و مادرش است.|
[ترجمه گوگل] او در حال برنامه ریزی یک مهمانی بزرگ برای سالگرد ازدواج والدینش است[ترجمه ترگمان] او در حال برنامه ریزی برای جشن عروسی پدر و مادرش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a group assembled for a particular purpose.
• مترادف: band, crew, gang, team, troop
• مشابه: assemblage, assembly, association, circle, company, corps, crowd, group, squad, unit
• مترادف: band, crew, gang, team, troop
• مشابه: assemblage, assembly, association, circle, company, corps, crowd, group, squad, unit
- After several hours, the search party found the missing child.
[ترجمه گوگل] پس از چند ساعت، گروه جستجو، کودک گم شده را پیدا کردند
[ترجمه ترگمان] پس از چند ساعت، گروه جستجو کودک گم شده را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از چند ساعت، گروه جستجو کودک گم شده را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- There were six of us in the hiking party.
[ترجمه گوگل] ما شش نفر در جشن پیاده روی بودیم
[ترجمه ترگمان] تو مهمونی پیاده روی ۶ نفر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو مهمونی پیاده روی ۶ نفر بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a group or organization formed on the basis of common political beliefs or opinions.
• مشابه: alliance, bloc, cabal, camp, caucus, coalition, confederacy, contingent, faction, federation, junta, league, sector, side, union, wing
• مشابه: alliance, bloc, cabal, camp, caucus, coalition, confederacy, contingent, faction, federation, junta, league, sector, side, union, wing
- Anti-slavery activists made up many of the members of the original Republican Party in the 1850s.
[ترجمه گوگل] فعالان ضد برده داری بسیاری از اعضای اصلی حزب جمهوری خواه را در دهه 1850 تشکیل می دادند
[ترجمه ترگمان] فعالان ضد برده داری بسیاری از اعضای حزب اصلی جمهوری خواه را در دهه ۱۸۵۰ تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فعالان ضد برده داری بسیاری از اعضای حزب اصلی جمهوری خواه را در دهه ۱۸۵۰ تشکیل دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Realizing that his ideas and beliefs had changed, he decided to switch political parties.
[ترجمه گوگل] او که متوجه شد عقاید و باورهایش تغییر کرده است، تصمیم گرفت احزاب سیاسی را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان] او که متوجه شد که عقاید و عقاید او تغییر کرده است، تصمیم گرفت که احزاب سیاسی را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او که متوجه شد که عقاید و عقاید او تغییر کرده است، تصمیم گرفت که احزاب سیاسی را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a participant.
• مترادف: participant, partner
• مشابه: actor, ally, associate, contributor, insider
• مترادف: participant, partner
• مشابه: actor, ally, associate, contributor, insider
- The police suspected that his wife was also a party to the crime.
[ترجمه گوگل] پلیس مظنون بود که همسر وی نیز در این جنایت شرکت داشته باشد
[ترجمه ترگمان] پلیس مظنون است که همسرش هم یک حزب برای این جرم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پلیس مظنون است که همسرش هم یک حزب برای این جرم بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a specific person; individual.
• مترادف: individual, one, person
• مشابه: being, entity
• مترادف: individual, one, person
• مشابه: being, entity
- Are you the party who owns this vehicle?
[ترجمه گوگل] آیا شما طرف مالک این وسیله نقلیه هستید؟
[ترجمه ترگمان] تو کسی هستی که صاحب این ماشینه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو کسی هستی که صاحب این ماشینه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of or relating to a political party.
• مشابه: factional, parochial, partial, partisan, sectarian
• مشابه: factional, parochial, partial, partisan, sectarian
- The party convention will be held in Houston next year.
[ترجمه گوگل] کنوانسیون حزب سال آینده در هیوستون برگزار خواهد شد
[ترجمه ترگمان] گردهمایی حزب در سال آینده در هوستون برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گردهمایی حزب در سال آینده در هوستون برگزار خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: suitable for a party or other social occasion.
• مشابه: celebratory, festive
• مشابه: celebratory, festive
- Could help me put up the party decorations?
[ترجمه گوگل] آیا می توانید به من کمک کنید تزئینات مهمانی را بچینم؟
[ترجمه ترگمان] میتونه کمک کنه تا تزئینات رو جا بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] میتونه کمک کنه تا تزئینات رو جا بدم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: parties, partying, partied
حالات: parties, partying, partied
• : تعریف: to attend a party or parties.
• مشابه: barhop, carouse, celebrate, revel
• مشابه: barhop, carouse, celebrate, revel
- They loved to party when they were students.
[ترجمه جانان] اونا وقتی دانشجو/دانش آموز بودن دوس داشتن مهمونی بگیرن|
[ترجمه گوگل] آنها در دوران دانشجویی عاشق مهمانی بودند[ترجمه ترگمان] آن ها وقتی دانش آموزان بودند دوست داشتند جشن بگیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید