partitioned

/parˈtɪʃn̩d//pɑːˈtɪʃn̩d/

معنی: جزء بندی شده
معانی دیگر: جزء بندی شده

جمله های نمونه

1. they partitioned the land and built houses in it
آنها زمین را تفکیک کردند و در آن خانه ساختند.

2. the box is partitioned into small cubicles
جعبه به مکعب های کوچک تقسیم شده است.

3. They partitioned the room off with a curtain.
[ترجمه گوگل]آنها اتاق را با یک پرده تقسیم کردند
[ترجمه ترگمان]با پرده از اتاق بیرون رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We've partitioned off one end of the kitchen to make a breakfast room.
[ترجمه گوگل]ما یک سر آشپزخانه را جدا کرده ایم تا یک اتاق صبحانه درست کنیم
[ترجمه ترگمان]یک قسمت از آشپزخانه را جدا کرده ایم تا یک اتاق صبحانه درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They have partitioned off a closet from the storage area.
[ترجمه گوگل]آنها یک کمد را از محل ذخیره سازی جدا کرده اند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کمد را از محل انبار جدا کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The room is partitioned into three sections.
[ترجمه گوگل]اتاق به سه بخش تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]اتاق به سه بخش تقسیم می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sat on the two-seater sofa in the partitioned office.
[ترجمه گوگل]روی مبل دو نفره دفتر پارتیشن بندی شده نشست
[ترجمه ترگمان]او روی نیمکت دونفره نشست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. India was partitioned in 194
[ترجمه گوگل]هند در سال 194 تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]هند در ۱۹۴ به دو بخش تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The island has been partitioned since the mid-seventies.
[ترجمه گوگل]این جزیره از اواسط دهه هفتاد تقسیم شده است
[ترجمه ترگمان]این جزیره از اواسط دهه هفتاد به این جزیره تقسیم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They partitioned the inside into offices.
[ترجمه گوگل]آنها داخل را به دفاتر تقسیم کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها قسمت داخلی را به دو قسمت تقسیم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This was a partitioned area at the back of the kitchen which housed the washing machine, tumble drier and ironing stuff.
[ترجمه گوگل]این یک قسمت پارتیشن بندی شده در پشت آشپزخانه بود که ماشین لباسشویی، خشک کن و وسایل اتو را در خود جای داده بود
[ترجمه ترگمان]این یک قسمت تقسیم شده در پشت آشپزخانه بود که ماشین لباس شویی را در خود جای داده بود و خشک تر و اتو شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In many the class-rooms are simply partitioned cubicles in what used to be a large hall . . . .
[ترجمه گوگل]در بسیاری از کلاس‌ها اتاقک‌هایی به‌سادگی تقسیم‌بندی شده‌اند که قبلاً یک سالن بزرگ بود
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از اتاق های طبقه، اتاق های بخش بندی شده به طور ساده به اتاق های بزرگی تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Korea was partitioned at the 38th Parallel after World War II.
[ترجمه گوگل]کره پس از جنگ جهانی دوم در موازی 38 تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]کره بعد از جنگ جهانی دوم در ۳۸ درجه موازی تقسیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Once-grand anterooms had been partitioned off.
[ترجمه گوگل]پیش‌اطاق‌هایی که زمانی بزرگ بودند جدا شده بودند
[ترجمه ترگمان]اتاق انتظار پر از اتاق های انتظار تقسیم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. At that time the country was partitioned among wartime allied powers.
[ترجمه گوگل]در آن زمان کشور بین قدرت های متحد زمان جنگ تقسیم شد
[ترجمه ترگمان]در آن زمان، این کشور در میان نیروهای متفق در زمان جنگ تقسیم بندی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جزء بندی شده (صفت)
partitioned

تخصصی

[ریاضیات] افراز شده

انگلیسی به انگلیسی

• divided, segmented, cut into fragments; screened off, separated with a divider

پیشنهاد کاربران

بپرس